بعد از دو روز تحت مراقبت بودن، یونگی از بیمارستان مرخص شده بود و داشت با تهیونگ به خونه میرفت.تهیونگ این دو روز اجازه نداده بود جیمین یونگی رو ببینه و از جین هم قول گرفته بود که حرفی از جیمین جلوی یونگی نزنه.
با هم وارد خونه شدن. تهیونگ میخواست با یونگی در مورد اینکه دوباره با یه تراپیست دیدار کنه حرف بزنه اما نمیدونست از چه دری وارد بشه که اون پسر مقاومت نکنه.
- یونگی هیونگ..
- هوم؟
یونگی آروم و بیحال گفت.- میخوای بری توی تخت یا روی مبل میشینی؟
- تخت.
- باشه، پس من قرصات رو میارم توی اتاق.
یونگی آروم سرش رو تکون داد و به طرف اتاق رفت.
نگاهش به در حموم داخل اتاق افتاد که شکسته شده بود و بغض توی گلوش رو حس میکرد.
دیگه نمیخواست خودش رو بکشه، الان فقط شرمنده بود.
نمیتونست حتی تصور کنه پسر کوچیکتر چه حسی پیدا کرده وقتی اون رو توی اون حالت دیده.
همیشه برای بقیه دردسر بود، همیشه!
- هیونگ..بیا..اینم قر-
تهیونگ در حال حرف زدن بود که دید یونگی روبروی در حموم وایستاده.
- یونگی..چی شده؟؟
یونگی آروم برگشت و به چشمهای تهیونگ نگاه کرد.
- ببخشید..من..خیلی اذیتت کردم.
یونگی در حالی که اشک توی چشمهاش جمع شده بود و اونها رو شفافتر نشون میداد گفت.- یونگی هیونگ..این چه حرفیه که میزنی..من..نمیگم که اذیت نشدم چون لعنت بهش هنوزم که بهش فکر میکنم بدنم میلرزه ولی خیلی خیلی خوشحالم..من نجاتت دادم هیونگ مگه نه؟
- آره..نجاتم دادی.
- پس اگه میخوای بخشیده بشی..دیگه بهش فکر نکن..بیا بشین روی تخت و قرصاتو بخور..کیک هم آوردم برات، همسایه روبرویی داده. بهم گفت بدم به همخونهی جدیدم چون خیلی خوشگل به نظر میرسیده! پیرزن هیز! شوگر مامی پیدا کردی هیونگ.
یونگی آروم خندید و جلوتر اومد تا روی تخت بشینه اما قبل از اینکه به تخت بشینه، تهیونگ بازوش رو گرفت و اون رو سمت خودش برگردوند.
آروم اون پسر لاغر رو بغل کرد و سرش رو روی شونش گذاشت.
- هیونگ..شاید خودت ندونی اما تو واقعا برام عزیزی..لطفا..لطفا..دیگه همچین کاری نکن باشه؟ من..دیگه نمیتونم زندگیم رو بدون تو تصور کنم.
یونگی تعجب کرده بود و داشت به این فکر میکرد که چی شده که این بچه انقدر وابسته به نظر میرسه اما آروم اون دستش که باندپیچی نداشت رو پشت کمر تهیونگ گذاشت و چند بار روش زد.
![](https://img.wattpad.com/cover/354442758-288-k635261.jpg)
YOU ARE READING
𝐃𝐞𝐥𝐮𝐬𝐢𝐨𝐧
Fanfictionتوهم | Delusion - ما نمیتونیم دوباره خوشحال باشیم. + حتی اگه از همهچیزمون برای رسیدن بهش بگذریم؟ ------------ Couples: Taegi, Yoonmin, Secret Genre: Psychological, Angst, Drama, Slice of Life, Smut توجه: داستان این کتاب کاملا ساخت ذهن نویسندهست و...