Trust issue

8.1K 1.2K 108
                                    

~ قسمـــت دوم : بی اعتــمـادی ~


جونگ کوک ، تهیونگ رو به آرومی در آغوش گرمش گرفت و عطرش رو استشمام کرد . آغوشی که تهیونگ در اون رهایی از تمامی نگرانی هاش رو حس میکرد .

انگـار تمـام افکـارناراحت کننده اش توی یه لحظه از ذهنش پاک شدن و برای اولین بار توی زندگیش ، اون احساس امنیـت میکرد .

اما همچین حس هایی برای پسـر هفده ساله بیش از حد عجیب بود ، ته دلش میدونست تمام مدت انتظار همچین لحظه ای رو داشته اما هیچوقت به این وضوح حسش نکرده بود .

چطور ممکن بود ؟

این پسـر براش یه غریبه ی تمام عیار بود که هنوز 24 ساعت هم از ملاقاتشون نگذشته بود ، و حالا هردوشون توی آغوش هم بودن .

ولی اگه جونگ کوک هم رازش رو بفهمه و بهش صدمه بزنه چی ؟

اگه بخواد بلایی که اون آلفا سر مادرش آورده بود رو سرش بی --

ناگهان تمام خـاطرات و اتفاقات گذشــته به سرعت از جلوی چشم های تهیونگ گذشتن و توی ذهنش شروع به مرور شدن کردن .

نفـس هاش داشت سنگیـن میشـد و سرش گیج میـرفت .

نفس کشیدن هرلحظه براش سخت تر میشد و داشت هوشیاریش رو از دست میداد.

جونگ کوک با دیدن وضعیتش به وحشت افتاد ، جفتش درست توی بغلش درحالیکه نیمی از هوشیاریش رو از دست داده بود ، به لباسش چنگ زده بود و برای نفس کشیدن تقلا میکرد .

جیمین به سرعت به سمتشون دویید و ناسـزایی گفت :

_ اوه شــِت ، لعنتی دوباره نــه !


جونگ کوک فورا تهیونگ رو بلند کرد و اون رو روی مبـل گذاشت.

هوسوک پرسیـد :

_ بــازهمونطوری شــد ؟


جونگ کوک حــتی لحظه ای هم نمیتونست چشمش رو از پســر زیبایی که روبه‌ روش دراز کشیده بود و به سختی نفس میکشیـد برداره ، دلش میخواست میخواست دستش رو توی دستش بگیره .

به سمت هوسوک برگشت و پرسید :

_ منظورت از همونطوری چیـه ؟


جیمین دستش رو بلند کرد تا به تهیونگ سیلی بزنه :

_ یکی از ماجراهای تهیونگ .


اما همون لحظه جونگ کوک دست جیمین رو گرفت و به تندی بهش نگاه کرد :

_ داری چه غلطی میکـنی ؟


جیمین دستش رو از دست جونگ کوک بیرون کشید و به گونه ی تهیونگی که داشت میلرزید ،زد :

Mine | Persian Translation  (Vkook/Taekook - Werewolf)Where stories live. Discover now