"Gone"

4.7K 811 198
                                    

!...این قسمت رو بااحتیاط بخونید


قسمـت بیست و ششــم : از دســت رفتــه .

چانیول درکنار جفتـش به خواب رفته بود ، بکهیون سرشو روی سینش گذاشته بود ویه پاشو دور کمرش انداخت بود .

صـدای مـزاحـم گوشیش باعـث شد زوج خوابیده ، بیدار بشند .

بکهیون شونه ی چانیول رو تکون داد و غر زد :

_چـانیی ...گوشیت زنگ میخوره .

چانیول ناله ای کرد و با بی توجهی به زنگ گوشـی ، جفتش رو محکم توی آغوش گرمش گرفت .

گوشیش همینطور زنگ میخورد و بکهیون به سختی دستشو سمت عسلی کنارتخت دراز کرد ، خمیازه ای کشید و جواب داد :

_ الــو ؟ نامجــون ؟ چیکـار...

چانیـول ناگهـان از خواب پریـد و گوشی رو از دست جفت کوچیکترش گرفت :

_ بلـه ؟

نامجون نفس عمیقی کشید :

_ چانیـول ؟ هنوز میخوای هـم هانیـول و دارودسته اشو تیکه پاره کنی ؟

چـانیول با شنیدن سوال نامجون دستشو محکم تر دور کمر بکهیون حلقه کرد .

هانیول ؛ اسمـی که بارها و بارها بهش نفرت ورزیده بود ، مردی که با تمام وجود میخواست تو اعماق زمین دفنش کنه .

و با شنیـدن اسمش ، خون آلفـا به جوش اومد:

_ چیکار باید بکـنم ؟

_ به مـن ملحق شـو ، به جنگجوهای بیشتری نیاز دارم .

~

اولیـن تیـرش که به سمت آملیا هدف گرفته بود خـطا رفت و به جنگجویی که درست کنار دارکو ایستاده بود برخورد کرد .

قدرت جادوگریه مزخرف.

همه حتی اون جادوگر سرشون رو چرخوند و به دارکو و جنگجوی کنارش نگاه کردند ،و انگار برای لحظه ای آملیا حواسش ازکارش پرت شده بود .

تهیونگ به شعله های سبزرنگ نگاه کرد که داشتند به رنگ قرمز و نارنجی قبل برمیگرشتند .

آملیا بلافاصله متوجه ی اشتباهش شد ، ناسزایی گرفت و دوباره نجواهاش رو از سر گرفت .

و لحظاتی بعد ، بارشی از تیرهـا آغـاز شـد ، یکی پس از دیگـری .

تهیونگ همینطور که در راستای امتداد تراس میدوید به تیراندازی با کمـانش ادامه داد تا وقتی که تیرهـاش به اتمام رسیدند و اولین محافظ ساختمان سد راهش شد .

اون مرد سعی کرد بگیـرتش ،اما تهیونگ دورش چرخی زد و با چوب کمانش به مرد حمله کرد تا وقتی ااون مرد به زمین افتاد.

Mine | Persian Translation  (Vkook/Taekook - Werewolf)Where stories live. Discover now