قسمت بیست و دوم - بکهیون
تهیونگ همونطور که درد میکشید به سمت اتاقشون راه میرفت که یه توپ به سمتش اومد. خم شد، توپ رو برداشت و بعد از اینکه صاف ایستاد با همون پسر مو صورتی که موقع صبحانه دیده بود رو به رو شد.
_ هی اونجارو! چیکارا میکنی؟
تهیونگ لبخند زد.
_ سلام.. داشتم برمیگشتم اتاقم.
پسر مو صورتی بهش پیشنهاد داد :
_ میای بازی کنیم؟ بدجور حوصله م سر رفته.
_ آم... من... آه... توی... شرایط خوبی نیستم
_ اوه!
پسر مو صورتی وقتی فهمید منظور تهیونگ چی بوده خجالت کشید و پشت گردنش رو خاروند.
تهیونگ خندید.
_ آره... از موهات خوشم میاد. راستش به اون رنگ فکر کرده بودم ولی آخرش موهامو این رنگی کردم.
و به موهای بنفش خودش اشاره کرد.
پسر گفت :
_ باحاله که. خیلی بهت میاد. بانمکت کرده... به هرحال، من بم بم هستم.
تهیونگ با بم بم دست داد.
_ تهیونگ.
بم بم به نظر پسر خوبی میرسید.
تهیونگ یه قدم برداشت و از درد هیس کشید. شاید نباید می ایستاد، حداقل وقتی بهش عادت کرده بود براش راحت تر بود.
_ کمک میخوای؟
_ لطف میکنی.
بمبم دست راست تهیونگ رو گرفت و دور شونه ی خودش انداخت و درهمون حال دست خودش رو دور کمر پسر مو بنفش حلقه کرد.
تهیونگ خشکش زد، بمبم بعد از جونگ کوک دومین پسری بود که توی اولین آشناییشون انقدر بهش نزدیک شده بود.
ولی اون با جونگ کوک یه فرق بزرگ داشت، اینکه هیچ احساس دوست داشتنی و جرقه ای توی ذهنش درست نشد. سعی کرد نفس هاش رو بشماره تا دچار حمله ی ترسش نشه.
اون نمیتونه تا ابد توی دنیای خودش مچاله بشه، باید حرف دلش رو بزنه و از شر ترس هاش خلاص بشه. شاید بمبم بتونه یه دوست صمیمی جدید براش باشه.
بدنش کم کم از حالت انقباض دراومد و نرم شد ولی موقع راه رفتن هنوز هم گاردش رو کاملاً پایین نیاورده بود. بمبم بیشتر وزنش رو به دوش میکشید و جوک های احمقانه تعریف میکرد که باعث شد تهیونگ لبخند بزنه و بخنده.
_**_
چانیول توی دفتر کارش مشغول یه سری کاغذبازی که به بازسازی ساختمون های مسکونی پکشون مربوط میشد، بود. همین لحظه بود که بتاش یعنی چن وارد اتاق کارش شد.
YOU ARE READING
Mine | Persian Translation (Vkook/Taekook - Werewolf)
Fanfictionتهیونگ با دقت به جون دادن گرگی نگاه کرد که همراه با ضربان قلبش ، نفس هاش هم قطع شدن. سرش رو بالا گرفت و برای لحظه ای به ماه بالای سرش نگاه کرد . اون هم نوع خودش رو کشته بود ، اما خودش رو گناهکار نمیدونست ! اون گرگ عاری از هر معصومیتی، سزاوار مرگ...