سخن مترجم : من واقعا معذرت میخوام بخاطر این همه تاخیر ، ببخشید : )
****
قسمت بیست و هفتــم : سبــز و قرمـــز
جونگ کوک به مـردی که چشـم هاش مانند تیله های سبزرنگ میدرخشیدند نگاه کرد .
مردی که تسخیر شده بود ؛ دشمـنش .
به اطـرافش نگاهی انداخت ومتوجه تهیونگ شد که کنار جسـم بی جان هوسوک گریه میکـرد .
نامجـون درحال جنگ با گرگینه هایی بود که نزدیک جین بودند .
جیمین با پدرش میجنگیـد و گرگینه ی جدیدی که حدس میزد چانیول باشه با دارکـو درگیر شده بود .
و بقیه ی گرگینه ها درمیدان نبـرد باهـم میجنگیـدند .
و باری دیگر ، چشمش به بدن غرق درخون هوسوک افتاد که روی پاهای یونگی بود .
به سختی آب دهنشو قورت داد ؛ اگه جونگ کوک فقط کمی زودتر رسیده بود ...
اونوقت میتونست یه زندگی باارزش دیگه رو نجات بده ، بااینکه هیچوقت به زبون نیاورده بود اما وجود هوسوک توی جمعشون براش مایه ی دلگرمی بود .
شوخی های احمقانه ی اون پسر و لبخند چشم گیرش باعث میشد حس کنه همه چیز روبه رواهه، همه درامانند ، و هیچ اتفاق بدی قرار نیست براشون بیفته .
هوسوک ؛ تنها پســرعموی شوخ و پرروش .
و حالا درست مقـابلش اون روح شیطانی ایستاده بود .
شیطانی که باعث مرگ هوسوک بود .
شیطانی که درپی چیره کردن تاریکی بر دنیـاشون بود .
ولی نه ، نمیتونست بهـش همچیـن اجازه ای بده ، جونگ کوک یه اصیل زاده بود ، یه خون حقیقی و وارث وولتین هـا .
بایـد با ایـن موجود مقـابله میکـرد .
مـردی که میزبـان شیطان شده بود ؛ تکیون ! اون یه آلفابلاد عادی بود نه یه اصیل زاده ، از پا درآوردنش قطعا کار سختی نبود .
جونگ کوک به طرف تکیون خیـز برداشـت و قسمت بزرگی از گلوش رو گاز گرفت.
قبل ازاینکه دوباره بهش حمله کنه تکیون تعادلش رو از دست داد و به زمین افتــاد ؛ بدنـش شروع کرد به پوست کلانی و مه ای آمیخته از رنگ های سبز و مشکی از بدنش برخاست .
امـا حالا کمی عقب تر از جایی که تکیون ایستاده بود ، مرد دیگری حاضر شده بود .
مه تیـره رنگ مانند هاله اطراف اون مردی که تازه پا به میدان گذاشته بود رو دربرگرفت و کم کم بدنش رو دراختیـار گرفت .
جونگ کوک به چشـم های قرمـز رنگ اون مـرد نگـاه کرد که به تدریج سبــز شـدند .
چهره ی اون مـرد براش یجورایی آشنـا بود ، و ناگهـان ذهنش به یاد پسـر هفت ساله و کـم حرفـی افتاد که بی خبـر گـم شده بود .
![](https://img.wattpad.com/cover/155857054-288-k82871.jpg)
YOU ARE READING
Mine | Persian Translation (Vkook/Taekook - Werewolf)
Fanfictionتهیونگ با دقت به جون دادن گرگی نگاه کرد که همراه با ضربان قلبش ، نفس هاش هم قطع شدن. سرش رو بالا گرفت و برای لحظه ای به ماه بالای سرش نگاه کرد . اون هم نوع خودش رو کشته بود ، اما خودش رو گناهکار نمیدونست ! اون گرگ عاری از هر معصومیتی، سزاوار مرگ...