"Darcko"

4.8K 790 100
                                    

قسمت بیست و چهارم : دارکو

یونگی وارد اتاق شد و در رو پشت سرش محکم بست. عصر شده بود و چند ساعتی از دعوای هوسوک و جیمین که کل اتاقش رو بهم ریختن میگذشت. جیمین بعد از اون دعوا فوراً از پک بیرون رفت. هوسوک بعد از اینکه حرف های جیمین رو شنید دیگه با یونگی حرف نزده بود.

' اون فقط جفت تو نیست، جفت منم هست!'

هوسوک از پنجره ی اتاق به منظره ی بیرون خیره شده بود، یونگی مطمئن بود که هوسوک از حضورش توی اتاق خبر داره با این حال سرش رو برنگردوند تا نگاهش کنه.

یونگی از پشت دستهاشو دور هوسوک حلقه کرد و حس کرد هوسوک لرزید.

_ از دست من عصبانی هستی؟

سکوت.

_ معذرت می خوام که بهت نگفتم، من فقط نمیخواستم بخاطر من شما به جون هم بیفتین.

سکوت.

_ هوسوک، خودت میدونی عاشقتم، مگه نه؟

_ دیگه مطمئن نیستم.

یونگی لبش رو گاز گرفت و یه نفس عمیق کشید.

_ هوسوک..

هوسوک روشو برگردوند تا به چشم های یونگی خیره بشه.

_ تو اجازه دادی اون تو رو ببوسه.

یونگی سرش رو پایین انداخت چون این حقیقت داشت، ولی یه واقعیت مهم تر هم بود.

_ هوسوک من عاشق اون نیستم، حداقل نه جوری که عاشق تو هستم. اتفاقی شد، ما خیلی بهم نزدیک بودیم و از اونجایی که من فرصت دوباره ی اون هستم... نمیدونم.. نتونستم توی اون لحظه درست فکر کنم. من واقعا متاسفم.

یونگی سرش رو به سمت لبهای هوسوک منحرف کرد تا اونو ببوسه ولی وقتی اون آلفا یه قدم به عقب برداشت فکش لرزید و مشتش رو فشرد.

_ چند بار؟

_ چی؟

_ چند بار پشت سر من همدیگه رو بوسیدین؟

یونگی بخاطر نگاه اتهام کننده ی هوسوک که جرئت دروغ گفتن رو ازش میگرفت آب دهنش رو قورت داد.

یونگی نگاهش رو پایین انداخت و با صدای ضعیفی گفت :

_ آه.. سه بار؟

میتونست تغییری که توی نفس کشیدن هوسوک بوجود اومده رو حس کنه. کاملا مطمئن بود که خیلی عصبانی شده.

_ اولین بار جیمین روی من پرید. بار دوم بهانه آورد که دیگه هیچوقت بین ما قرار نمیگیره و ازمون فاصله میگیره، و واقعا هم اینکارو کرد... تا اینکه امروز همدیگه رو دیدیم... تقصیر من بود...

یونگی بالا رو نگاه کرد و از ترس به خودش لرزید. چشمهای هوسوک از عصبانیت تیره و تار شده بود. با این حال اونو کتک نزد.

Mine | Persian Translation  (Vkook/Taekook - Werewolf)Where stories live. Discover now