قسمت ششــم : قـــربــانیـان
تهیونگ نمیتونست چشم از دیو زیبایی که کنارش بود برداره .
گرگی بزرگ با خزهای آبی نیلی که کنارش شـاهـانه نشسته بود .
جونگ کوک .
رنگ خزهای نیلی رنگ جونگ کوک با خزهای نقره ای رنگ تهیونگ کاملا درتضاد بود ، درسته ، نقره ای نه سفید . نقره ای ؛ نشانی از موهبتـی که در برابر نقره بهش اعطا شده بود . هرچند فقط تعداداندکی که رازش رو میدونستن تهیونگ رو توی فرم گرگینه ایش دیده بودن و ، فکرمیکردن این بخاطر اومگا بودنشه .
وقتی از مدرسه برگشتن خونه و میخواستن لباساشون رو در بیارن تهیونگ یجورایی از بودن جونگ کوک معذب بود ، ولی همونطور که انتظار داشت جونگ کوک دقایقی تنهاش گذاشت تا راحت باشه .
اما وقتی فرم گرگینه ی جونگ کوک رو دید حسابی شکه شد ، اون دقیقا شبیه به همون گرگی بود که توی خوابش دیده بود ، یه گرگ خیلی بزرگ با رنگی زیبا و نایـاب .
حالا هردوشون ، کنارهم روی لبه ی صخره ای سنگی نشسته بودن و به پهنای گسترده ی آسمون و غروب خورشید خیره شده بودن.
برای تهیونگ مهم نبود اگه عطرخاص اومگا بودنش توی فرم گرگینه اش قوی تر بشه ، جونگ کوک یه آلفا بلاد بود و طبیعتا حواس خیلی قویی داشت اما بااینحال تاحالا اون رو بخاطر حس و حال عجیبش سوال پیچ نکرده بود ، برای همین خیالش راحت بود .
جونگ کوک پوزهاش رو روی گردن تهیونگ گذاشت و بهش تکیه داد .
با هرباری که همدیگه رو لمس میکردن انگار تو وجود تهیونگ موجی از آتیش بازی شروع میشد و تهیونگ کم کم داشت به این احساس عادت میکرد.
تهیونگ با شیطنت با پنجه اش به جونگ کوکی که بهش تکیه داده بود چنگ انداخت و صدای زوزه ی آرومی توی فضا پیچید .
و لحظه ای بعد ، هردو درحالیکه باشیطنت همدیگه رو گاز میگرفتن و لیس میزدن مدام روی هم غلت میخوردن و بالاخره وقتی تهیونگ روی جونگ کوک مونده بود دیگه حرکتی نکردن .
جونگ کوک پرسید :
_ بهترنیست برگردیم؟
تهیونگ خودش رو بین خزهای جونگ کوک جا داد و غر زد:
_دلم نمیخواد برگردیم.
_میدونی که منم دوست دارم ساعت هااینجا بمونیم تا بتونم بیشتر و بیشتر به فرم زیبای گرگینه ات که به رنگ ماه ئه نگاه کنم ، اما هوا داره تاریک میشه و این یعنی کم کم سرو کله ی گرگ های ولگرد پیدا میشه و خطرناکه، من دلم میخواد در امان باشی .
تهیونگ چشم هاش رو ریز کرد :
_من یه پسر بتا ام ، میتونم از پس چندتا گرگ وحشی بربیام .
![](https://img.wattpad.com/cover/155857054-288-k82871.jpg)
YOU ARE READING
Mine | Persian Translation (Vkook/Taekook - Werewolf)
Fanfictionتهیونگ با دقت به جون دادن گرگی نگاه کرد که همراه با ضربان قلبش ، نفس هاش هم قطع شدن. سرش رو بالا گرفت و برای لحظه ای به ماه بالای سرش نگاه کرد . اون هم نوع خودش رو کشته بود ، اما خودش رو گناهکار نمیدونست ! اون گرگ عاری از هر معصومیتی، سزاوار مرگ...