آلِرت: قبل از اینکه این قسمت رو بخونید، پارت یه کوچولو اسمات این قسمت رو من ترجمه نکردم و هنوز فرصت نکردم با ادیت خودم ترجمه شو تصحیح کنم؛ پس اگه دیدید عجیبه به من خورده نگیرید. مرسی ^-^
~ قسمــت یـازدهم : چــرا؟ ~
چشم های جونگ کوک تیره بود .
خآلی از احساس .
مملو از خشـم.
گیـج شده .
ذهن تهیونگ از تمام افکارش خالی شده بود و فقط چهره ی جونگ کوک بود که جلوی چشمش میومد .
نمیتونست به هیچ چیز دیگه ای فکر کنه .
حالا دیگه جونگ کوک میدونست .
نه فقط جونگ کوک ، بلکه خیلی از اعضای گله فهمیده بودند .
آلفا از جونگ کوک میخواست تا اونو رد کنه و یه جفت جدید اختیار کنه .
گلوله های اشکش از چشم هاش غلط خوردن رو پوزه اش وقتی که توی فرم گرگینه اش میون جنگل میدوید .
باید از اونجـا میرفت .
تهیونگ هیچوقت ندیده بود جونگ کوک اینطوری بهش نگاه کنه .
نگاه هایی خشمیگن و پوچ از احساس .
نگاه هایی که تهیونگ رو مطممئن میکرد که جونگ کوک میخواد ردش کنه .
اون دیگه تهیونگ رو نمیخواست .
از درد و غـمی که وجودش رو گرفت و رو قلبش سنگینی میکرد ، زوزه ای کشیــد .
با سریع ترین سرعتی که میتونست میدوید .
نمیخواست باهـاش رو در رو بشـه .
" تهیونگ صبر کن "
نه ! نه ! نه ! اون داشت از پشت سرش دنبالش میومد .
تهیونگ محکم تر از قبل پاهاشو به زمین کوبیـد ، حضور جفت کوچیکترش رو از پشت حس میکرد
" تهیونگ به من گوش کن ، صبر کن "
تهیونگ جلوی ارتباط ذهنیش رو گرفت ، نمیخواست چیزی بشنوه ، نمیخواست صدای رد شدنش رو بشنوه ، نمیتونست بهش گوش کنه ، احساسات و افکارش توی ذهنش داشتند میچرخیدند .
جونگ کوک به اجبار به ذهنش نفوذ کرد :
" تهیونگ برگرد و تغییر شکل بده "
تهیونگ مطمئن بود جفتش حالا میتونه دردشو حس کنه .
همینکه وارد یه منتطقه ی باز از جنگل شد جونگ کوک به سمتش یورش برد و اونو به زمین کوبوند و زوزه ای کشیـد .
YOU ARE READING
Mine | Persian Translation (Vkook/Taekook - Werewolf)
Fanfictionتهیونگ با دقت به جون دادن گرگی نگاه کرد که همراه با ضربان قلبش ، نفس هاش هم قطع شدن. سرش رو بالا گرفت و برای لحظه ای به ماه بالای سرش نگاه کرد . اون هم نوع خودش رو کشته بود ، اما خودش رو گناهکار نمیدونست ! اون گرگ عاری از هر معصومیتی، سزاوار مرگ...