"Tension"

5.4K 915 101
                                    

~ قسمت دوازدهم: تنــش ~


می‌دویدند.

پسـر یازده ساله دست‌های مادر و برادرش رو محکم در دست‌هاش گرفته‌بود.

هیولایی به دنبال آن‌ها بود.

هرسه‌ی آن‌ها به نفس نفس افتاده‌بودند، اما باز هم به دویدنشون ادامه می‌دادند.

ناگهان گرگی قوی هیکل به سمتشون حمله‌ور شد.

تهیونگ از تماشای گرگ بزرگ و نیلی رنگی که با دندون‌های آرواره‌اش گلوی مادرش رو پاره‌کرد فریـادی سر داد.

اون گرگ چندقدمی عقب رفت و به حالت انسانیش تغییر شکل داد.

خنجره‌ای از نقره ناگهان از ناکجا آباد توی دست‌های اون مرد پدیدار شد.

درست بالای سر زنی که بهش حمله‌کرده‌بود -و حالا به سختی نفس می‌کشید- ایستاد و با هرضربه‌ی خنجری که توی دستش بود به بدن اون زن و شکستن استخون‌هاش مرگش رو زودتر بهش هدیه می‌داد.

همه جـا آغشته به خون بود .

اون مرد بلند شد و به تهیونگ خیره‌شد؛ با چشم‌هایی که سراسر از نگاه‌های شیطانیش بود -شیطانی و لبخندی دیوانه وار- و البته بدنی که با خون جسم مرده‌ی اون زن هم‌رنگ شده بود.

تهیونگ به کنار دستش نگاه کرد و متوجه برادرش شد که وضعیتش با مادر مرده‌اش هیچ فرقی نداشت، سرش رو بالا گرفت و به آسمونی که کمی روشن‌تر از قبل شده‌بود نگاهی کرد.

روی صخره‌ای بلند ایستاده‌بودند، مکانی که خیلی براش آشنا بود.


اون مرد خنجرش رو توی دست‌هاش چرخوند تا این‌ بار جون پسر یازده ساله رو بگیره.


پسربچه ملتسمانه گفت:

_نه... جونگ‌کوک این‌کارو نکن...


جونگ‌کوک به سمتش خیزی برداشت و خنجری که دستش بود، به جسمش اصابت کرد .

~


تهیونگ وحشت‌زده توی بغل جونگ‌کوک که سعی داشت بیدارش کنه، از خواب پرید و چشم‌هاش رو باز کرد.

حسابی عرق کرده‌بود و قلبش با بی‌رحمی توی سینه‌اش می‌کوبید، خودشو توی آغوش آرامش بخش جفتش بیشتر جا کرد و سعی کرد هوای تازه رو وارد ریه‌هاش کنه .

جونگ‌کوک به آرومی بازوی تهیونگ رو نوازش کرد و نجوا کرد:

_هییی... فقط یه کـابوس بود.


رایحه‌ی اعتیاد‌آور جونگ‌کوک باعث شد تهیونگ تو مدت زمان خیلی کمی آروم بشه.

Mine | Persian Translation  (Vkook/Taekook - Werewolf)Where stories live. Discover now