قسمت ششم:جنگ داخلی و افشای رازها

6.4K 1K 267
                                    

_تهییییییونگگگگگ!

صدای جیغ جیمین،سکوت کتابخونه طوری خونه رو شکوند..میگم کتابخونه طوری،چون همه ی اعضای خونواده در حال انجام دادن تکالیفشون بودن..حتی جونگکوک که در حال خط خطی کردن دفتر مشق قدیمی هوسوک بود و حتی جین که مشغول چک کردن تمرین های ریاضی یونگی بود،البته بعد از شنیدن صدای جیغ،شروع به دویدن به سمت اتاق دو قلوها کرد!

به محض باز شدن در،اتاق منفجرشده دوقلوها نمایان شد و بدون شک تهیونگ در مرکز این میدون جنگ خودساخته!

قبل از اینکه جین،چیزی بگه،تهیونگ پیش دستی کرد:

_بابایی!جیمین اذیتم میکنه!

جیمین با چشمای گرد شده،به خودش اشاره کرد:

+من؟من تو رو اذیت میکنم؟؟تو کتاب منو خط خطی کردی!

_تو به من گفتی بی سواد!

+راست گفتم چون تو دیکته ت رو "نیازمند تلاش بیشتر"گرفتی..

رنگ از رخ تهیونگ پرید و جیمین تازه فهمید چه سوتی ای داده!

هر دو سرشون رو تا حد امکان پایین انداختن!

و تهیونگ زیر لب غرید:

_میکشمت چیم..

+به خدا از دهنم در رفت..

جین در نهایت به حرف اومد:

×یکی دقیقا توضیح بده چه خبره اینجا..

تهیونگ پیش دستی کرد و یکمی صدا شو بالا برد:

_آره..آره..راست میگه من بی سوادم و توی امتحان دیکته"ضعیف"گرفتم..

جین سعی کرد برخورد چکشی نداشته باشه،پس لبخند زد و خواست چیزی بگه که تهیونگ ادامه داد:

_ولی هوسوک هیونگم بهت نگفت بخاطر تقلب توی امتحان علوم،جریمه شده..

×چی؟

هوسوک و یونگی که پشت سر جین،خودشونو به اتاق دو قلوها رسونده بودن،هنوز توی چهارچوب در ایستاده بودن..

هوسوک اعتراض کرد:

^به من چه؟!چرا پای منو وسط میکشین شما؟!

جین:
×هوسوک؟

هوسوک:
^خب..عهههه..خبببب..یونگی هیونگم وقتی بخاطر خوابیدن سر کلاس جریمه شد،بهت چیزی نگفت!

یونگی به هوسوک چشم غره ای رفت و جواب داد:

*گفتم..به بابا نامجون گفتم..

جین آهی کشید!فکر میکرد همه چی آرومه،نگو آروم نبوده،فقط صداش به جین نمی رسیده!!چرا نامجون چیزی بهش نگفته بود؟!

آروم به سمت در راه افتاد،در حالیکه نفس عمیق میکشید تا به اعصابش مسلط بشه:

_فعلا بریم عصرونه..و راجع به این اتفاقا،صحبت خواهیم کرد..

ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )Where stories live. Discover now