قسمت نوزدهم:ماجرای مکنه

5.1K 907 148
                                    

جین،جونگکوک رو که بعد از کلی نق زدن و بداخلاقی خوابیده بود،روی تختش خوابوند،
دستکش های سفید بدون انگشتی که از داروخونه تهیه کرده بودن و توو بیداری موفق نشده بود دستش کنه رو به دستهای کوچولوش پوشوند تا توو خواب جوش های رو به افزایشش رو نخارونه،
پتوش رو روش مرتب کرد و آماده ی خروج از اتاق شد که چشمش به دوقلوها افتاد که از لای در اتاق سرک می کشیدند؛ابرویی بالا انداخت و پچ پچ کرد:
_نگفتم توو اتاق نیاین؟

تهیونگ از خودشون دفاع کرد:

+سر و صدا نکردیم که!

جین،از اتاق خارج شد و آروم درو پشت سرش بست:

_میدونم!بخاطر این میگم که شما مریض نشین..

یونگی که جلوی پله ها ایستاد پرسید:

×الان بگیره بهتر نیس بابا؟

جین،شونه ای بالا انداخت:

_احتمالا همین الانم گرفته ولی خب..بازم محض احتیاط!

و بچه ها رو به سمت پله ها هدایت کرد:

_بریم شام فعلا..

جیمین پرسید:

^یعنی فردا ته مدرسه نمیاد؟

جین،تایید کرد:

_اوهوم..بهتره خونه بمونه..

جیمین،لب هاش آویزون شد،برعکس، تهیونگ بالا پرید و هورا ی هیجانزده ای گفت!که با چشم غره ای از جانب جیمین رو به رو شد:

+چیه؟؟دلت برام تنگ میشه؟

جیمین در جواب شکلکی براش درآورد و قیافه ی کسی رو که از چیزی چندشش شده به خودش گرفت:

^برای تو؟عمرااااا..خیلیم خوب میشه چون هیونا میاد بغل دستم میشینه..هه!

و جمله ی خبیثش رو با پوزخند صداداری به پایان رسوند.

تهیونگ جیغ زد:

+بابا جیننننننن!!!من فردااا باید برم مدرسهههه!

و ترجیح داد به جای سر و کله زدن با جیمین،
دنبال جین راه بیفته و راضیش کنه ک فردا بره مدرسه.

جین،درحالیکه سوپش رو تست میکرد،جواب فریاد اعتراض آمیز تهیونگ رو داد:

_نمیشه عزیزم!بقیه دوستات رو هم مریض میکنی!

+من که چیزیم نیس!

تهیونگ گفت و سرش رو روی میز ناهارخوری گذاشت.

_ته؟چی شدی پسرم؟

+هیچی!فک کنم انقدر داد زدم سرم درد گرفته!

جین،آهی کشید:

_دیدی حالت خوب نیس؟باید استراحت کنی!

+پس جیمین هم نباید برههههه..

ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )Where stories live. Discover now