قسمت بیست و هشتم:خونواده ی بزرگتر

4.7K 809 204
                                    


جیمین در حالیکه سعی میکرد،رد رژلب و بزاق رو از روی گونه ش پاک کنه،سوالی به یونگی زل زد که با تعجب نگاهش بین خانومی که کنار نامجون ایستاده بود و قربون صدقه ی جونگکوک می رفت _که با چشم های گرد شده ش بدون اینکه پلک بزنه به زن عجیب خیره شده بود و ملتمسانه دستش رو به طرف نامجون دراز کرده بود تا بغل بگیرتش_ و خانومی که به تازگی جیمین رو رها کرده بود و هوسوک رو توو بغلش میچلوند،در نوسان بود..

شوک بعدی زمانی به یونگی وارد شد،که خانوم جوون تر،جونگکوک رو به نامجون سپرد و به سمت یونگی اومد و دستهاش رو باز کرد!

جونگکوک یقه ی پیراهن مردونه نامجون رو توو مشت کوچیکش گرفت و سرش رو به شونه ی پدرش تکیه داد و درامایی که در جریان بود رو به تماشا نشست.

یونگی خواست جیغ بکشه و فرار کنه ولی نگاه خیره ی باباها و دونگسنگا باعث شد  بیخیال این ری اکشن بچگونه شه و مثل یه فرد عاقل و بالغ به این شکنجه ترسناک تن بده،توو بغل زن کشیده شد و بینی ش از عطر شیرین و ملایمش پر شد..

زن کمرشو نوازش کرد و قربون صدقه ش رفت:

_چقد تو کیوتی آخههه..عمه فدات شه!!

وازش فاصله گرفت و لپش رو کشید و بدون اینکه به یونگی فرصت اعتراض بده،هوسوک تازه رها شده رو محکم بغل کرد!

یونگی قبل از اینکه بتونه دستشو روی گونه ی دردناکش بذاره،به سمت زن دوم کشیده شد:

+ای جانم خدا!نوه ی بزرگمو ببین!

محکم بغلش کرد و وقتی مطمئن شد هیچ استخون سالمی توو بدن یونگی نمونده رهاش کرد..

پسرک خواست نفس راحتی بکشه که با سوال گستاخانه تهیونگ نفس توو سینه ش گره خورد:

×اینا دیگه کین؟؟

نامجون سرفه ی مصلحتی کرد و درحالیکه نامحسوس به جین اشاره میزد تا جلوی اظهار نظرهای بعدی تهیونگ رو بگیره،به خانوم مسن اشاره کرد و توضیح داد:

*ایشون مادرم هستن،که میشن مادربزرگ شما..

به زن جوان اشاره کرد و ادامه داد:

*ایشون گیونگ مین هستن،خواهر کوچکتر من و عمه ی شما.

به دختر 7_8ساله ای که با لبخند گنده ای بهش چسبیده بود و با چشم های کنجکاوش پسرها رو برانداز می کرد اشاره کرد و لبخند زد:

*ایشونم مین آ عشق کوچولوی دایی!

تهیونگ سری کج کرد و به این فکر کرد که اگه تونست عشق کوچولوی دایی رو تنها گیر بیاره،
کدوم یک از فن هایی که بلده رو روش پیاده کنه!

ولی یونگی معذب گوشه ی لبش رو گزید و سعی کرد وظیفه ش رو به عنوان پسر بزرگتر درست انجام بده،به نشونه ی احترام رو  به مادر بزرگ و عمه جدیدشون تعظیم و خودش رو معرفی کرد:

ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )Where stories live. Discover now