هوسوک،با لبخند گرم و پرانرژی ش،و با یه بغل فایل و پوشه وارد اتاق مشاوره شد و درحالیکه به شوخی سر تکون میداد نچ نچی کرد:
_هی!بازم که اینجایی پسر خوب!انقد که توو اتاق منی،سر کلاسات نیستی ها!
پسر اخمو با دست هایی که روی سینه قلاب کرده بود،شونه بالا انداخت و از بین دندون هاش غرید:
+اگه اذیتی، میتونی به اون "هان" کله پوک بگی
از پس آدم کردن من یکی برنمیای و دیگه وقت من و تو رو نگیره و نفرستم اینجا!هوسوک،مشغول چیدن پوشه ها و فایل ها داخل قفسه شد:
_اولا اذیت که نیستم چون عاشق چشم و ابروهای کج و کوله و تووهم ت ام..دوما"هان" کله پوک حداقل چهل سال ازت بزرگتره پس احترامش رو نگه دار وگرنه کلاهمون میره توو هم مردجوان..
سوما تو آدم بشو نیستی چون فرشته ای و چهارما اتفاقا کمک نیاز داشتم..چه خوب که آقای هان از شرکت سر کلاس معافت کرده و فرستادت اینجا..بیا کمک کن این فایلا رو طبقه بندی کنیم و بذاریم سرجای درستشون..پسر دبیرستانی،به تقلید خود هوسوک سر تکون داد و نچی کشید:
+اولا که آقای مدیر،حداقل سی سال ازت بزرگتره هیونگ و نباید بهش بگی هان کله پوک!دوما که فرشته جد و آباد دوست دخترته..سوما هان منو فرستاده اینجا تا متحولم کنی؛ نه که ازم کار بکشی که!
هوسوک،فایل ها رو رها کرد و روبه روی پسر جا گرفت:
+باز چه آتیشی سوزوندی "پارک"؟
_باور کن هیچی!هان پیر شده توهم میزنه که منو روی پشت بوم دیده که سیگار می کشیدم!
هوسوک،دست توی جیب شلوارش برد و بسته آدامسی درآورد و روی میز سمت پسر هل داد:
+اتفاقا دهنت بوی توهم آقای هان رو میده "پارک"!
"پارک میونگسو"بی خیال آدامسی برداشت و توی دهنش انداخت ، دوباره دست به سینه شد و به پشتی صندلی تکیه داد:
_اوکی!مچمو گرفتی حالا که چی؟
هوسوک هم به تبعیت از پسر،به صندلی تکیه زد و پا روی پا انداخت:
_مربی بدنسازی ت میدونه سیگار میکشی؟
میونگسو بیخیال ژست خونسردش شد، روی میز خم شد و انگشتش رو به نشونه تهدید جلوی صورتش تکون داد:
+جرات نکن بهش بگی هیونگ!
حالا نوبت هوسوک بود که بیخیال،آدامسی توو دهن بندازه و شونه بالا بندازه:
_میدونی من آدم فروش نیستم ولی جونگکوک خیلی تیزه!خودش میفهمه و میشناسیش که!به مهربونی و آسونگیری من نیست!
+مجبور شدم..
هوسوک ابرویی بالا انداخت و منتظر به پسر خیره موند تا ادامه بده:
![](https://img.wattpad.com/cover/206689767-288-k83455.jpg)
CITEȘTI
ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )
Fanfiction**کامل شده** تا حالا حس کردید کاش خیلی درگیر کسی یا چیزی که عاشقش هستید نمی شدید؟ کاش به دوست داشتنش از دور بسنده می کردید؟ تا حالا پیش اومده از تصمیمتون عمیقا پشیمون بشید؟ این ها دقیقا احساسات این روزهای جینه. جین از تصمیمی که سه سال پیش برای ازدوا...