نامجون،جین رو بیشتر توی آغوشش فشرد و درحالیکه موهای همسرش رو با سرانگشت نوازش می کرد،متعجب گفت:
_موهای سفید شقیقه ت داره بیشتر میشه جین!
جین،گونه ش رو به گردن پسر کوچکتر مالید و غر زد:
+بذار بخوابممم!
_بد خوابیدی دیشب؟
+اوهوم!و محض اطلاعت برای پنج شنبه که روز تعطیلته برات وقت دکتر گرفتم!
_برای من؟؟چرا؟؟
+چرا؟!محض رضای خدا جوووننن!بابابزرگ من توو 120سالگی اینطور که تو خر و پف میکنی،خر و پف نمیکرد!
_شاید دلیلش این بوده که پدربزرگ مرحومت کلا 70سال عمر کرد و اصلا ب 120سالگی نرسید که بخواد اینطوری خر و پف کنه یا نه!
جین،مجبور شد بیشتر توضیح بده:
+ممکنه یه مشکل جدی باشه!دور از جونت، دور از جونت!ولی خب ضرر که نداره،یه چکاپ بشی!
هوم؟و بوسه ای روی گردن نامجون گذاشت.حتی چشم بسته هم میتونست لبخند خبیث شکل گرفته روی صورت نامجون رو موقع گفتن این جمله ببینه:
_شرط داره!
+فکرشم نکن جون!بچه ها خونه ن!
_اون دو تا وروجک تا لنگ ظهر خوابن عزیزممم!
و بوسه هاش رو از گردن کشیده ی جین شروع کرد و پایین و پایین تر رفت.
که صدای قان قان و کشیده شدن چیزی روی زمین متوقفش کرد!
هر دو با عجله از هم فاصله گرفتن که بعد از کمی مکث که نشون دهنده ی تلاش کسی برای باز کردن در بود،در نهایت در باز شد و جونگکوک با دونه های قرمز روی صورتش که رو به بهبودی میرفت و هزار برابر بامزه ترش کرده بود؛چشمای درشتش که برق می زدن و لبخند خرگوشیش، بازوهاش رو باز کرد و به سمت تخت دوید:
^^بابااااا
نامجون،محکم پسرک رو توو آغوش گرفت و با همون ریتم غر زد:
_ مزاحم کوچولووووو!
جین،ضربه ی ملایمی به کمرش کوبید و گونه ی کوک رو بوسید:
+صبح بخیر وروجک!
............................................
دو پسر با هیکل درشتشون دست های یونگی رو،
علی رغم مقاومت و تلاشش برای هل دادنشون،
محکم گرفته بودن و جلوی سردسته شون نگهش داشته بودن،پسر گنده بک دستش رو قفل چونه ی یونگ کرد تا سرش رو بالا بیاره و با تمسخر گفت:_میدونی چیه پسرکوچولو!از مدل چشمات خوشم نمیاد.
چند ضربه ی متوالی ولی ملایم به گونه ش کوبید و ادامه داد:
_یعنی کلا از قیافه ت خوشم نمیادا ولی جوری که نگاه میکنی خیلی داستانه!!نکنه فک کردی گهی هستی کوچولو؟!
![](https://img.wattpad.com/cover/206689767-288-k83455.jpg)
YOU ARE READING
ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )
Fanfiction**کامل شده** تا حالا حس کردید کاش خیلی درگیر کسی یا چیزی که عاشقش هستید نمی شدید؟ کاش به دوست داشتنش از دور بسنده می کردید؟ تا حالا پیش اومده از تصمیمتون عمیقا پشیمون بشید؟ این ها دقیقا احساسات این روزهای جینه. جین از تصمیمی که سه سال پیش برای ازدوا...