های!😍
من معمولا اول پارت حرف نمیزنم!ولی این یکی ناگزیره..یکمی اسمات داره این پارت!
اگه مشکلی دارین اون قسمتی که با ❌+18❌ مشخص شده به بعد رو نخونید!😅
من برم محو شم🙈😅^^^^^^^^^^^^^^^^
به محض خالی شدن راهرو،نامجون با افکار نه چندان پاک و معصومانه ای دست همسرش رو گرفت و به داخل خونه کشید ولی قبل از اینکه موفق بشه کوچکترین حرکتی در راستای پیاده سازی افکارش بزنه،جین ابروهاش رو در هم کشید و غر زد:_منظور یونگ چی بود؟
شونه های نامجون افتاد و لبهاش آویزون شد و در همون حالت درحالیکه سعی میکرد لحنش لوس و غرغرو نباشه،جواب داد:
+نمیدونم..لابد خسته شدن از موندن توو خونه و به بهانه سالگرد ازدواج ما،برای خودشون یه برنامه تفریحی چیدن..
و نگاه حسرت بارش رو به لب های وسوسه انگیز همسرش دوخت.
_نخیر!کاملا برنامه ریزی کرده بود برای تنها موندن ما دو تا..
نامجون،نگاهش رو در حد چند ثانیه به چشم های جین دوخت و با من من پرسید:
+میگی که یونگ....؟؟
^^^^^^^^^^^^^^^^^
نامجون،آخرین نت رو برداشت و کتاب روش های تربیتی رو بست،عینک مطالعه ش رو برداشت و روی کتاب گذاشت،دست زیر چونه زد و جین رو زیر نظر گرفت..
مشغول مشورت و یادداشت برداری از راهنمایی های دوست مشاورش بود..گوشه ی لبش رو به دندون گرفته بود و با اخم های درهمش،نکاتی رو یادداشت می کرد..یاد اولین باری که جین به نظرش جذاب اومده بود،افتاد..
رشته های تحصیلی شون متفاوت بود ولی رشته های هر دو زیرمجموعه ی یک دانشکده بودند، بنابراین جین رو چندباری توی دانشکده دیده بود..
امتحانش اون روز،توی سالن اصلی دانشکده برگزار می شد و برای جلوگیری از تقلب،صندلی ها طوری چیده شده بودند که دانشجوهای رشته های متفاوت کنارهم قرار بگیرند..
سر جلسه ی امتحان،نامجون رسما بیکار بود..
سوالاتی که بلد بود رو همون دقایق ابتدایی نوشته بود ولی سوال آخر،اثبات بود و نامجونم که متنفر از حفظ کردن اثبات فرمولها،راه حل و روش اثبات ها رو محض احتیاط توی یه برگه ی کوچیک نوشته بود و با خودش آورده بود سر جلسه و منتظر یه فرصت مناسب بود تا بتونه ازشون استفاده کنه..همون طور که نگاه بی هدفش اینور اونور می چرخید و مراقب ها رو زیرنظر گرفته بود،چشمش به دانشجوی کناریش افتاد..پسرک،با جدیت روی برگه ی امتحانی تمرکز کرده بود..ابروهای خوش فرمش رو در هم کشیده و گوشه ی لبش رو به دندون گرفته بود و تند تند به سوالات جواب می داد..
![](https://img.wattpad.com/cover/206689767-288-k83455.jpg)
ESTÁS LEYENDO
ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )
Fanfic**کامل شده** تا حالا حس کردید کاش خیلی درگیر کسی یا چیزی که عاشقش هستید نمی شدید؟ کاش به دوست داشتنش از دور بسنده می کردید؟ تا حالا پیش اومده از تصمیمتون عمیقا پشیمون بشید؟ این ها دقیقا احساسات این روزهای جینه. جین از تصمیمی که سه سال پیش برای ازدوا...