فصل‌ دوم قسمت دوم: پیرمرد غرغرو

2.8K 636 357
                                    

تهیونگ، از حواسپرتی پسر استفاده کرد و چنگی به گوشه کیک تولد زد و مشت پر از کیکش رو به صورتِ جونگکوک مالید و از چهره ی برق گرفته ش، زیر خنده زد:

- حواست کجاست کوکو کوچولو؟

جونگکوک تلاش کرد ذهن درگیرش رو کنترل کنه؛ پس درحالیکه کیک روی لب ها و اطراف دهنش رو می لیسید، دور از چشم بابا جین که مشغول برداشتن شمع ها از روی کیک بود انگشت میدلش رو نامحسوس برای تهیونگ بالا آورد و همزمان با لحن محترمانه ای که بابا جینی رو عصبانی نکنه جواب داد:

- به تو فکر میکردم هیونگ!

تهیونگ کف دستش رو بالا گرفت و لب زد:

- آینه بچ!

و بلندتر ادامه داد:

- ای جانم که! مکنه ی کیوت!

یونگی دستمال کاغذی ای به دست جونگکوک داد و با دو تا چشم غره به طرفین، بحث رو خاتمه داد.

جین در حال اسلایس کردن کیک تولد پرسید:

- آرزو کردی کوک؟

جونگکوک بلافاصله بعد از تمیز کردن صورتش، اولین بشقابی که کیک داخلش نشست رو از دست جین قاپید و با صدای بلند هیجان زده ش جواب داد:

- البته که کردم دد! ولی شخصیه!

جیمین بشقاب دوم رو به دست نامجون داد و با لحن لوسی ادای جونگکوک رو در آورد:

- ولی شخصیه دد! چه غلطااا

جونگکوک چنگال پر از کیکش رو تو دهنش چپوند و همزمان با دهن پر جواب داد:

- هی! امروز روز تولدمه! حق ندارین انقد...

هوسوک که کنارش نشسته بود؛ دستش رو روی دهن کوک گذاشت و مانع از ادامه صحبتش شد:

- اوکی پسر خوب! حق با توعه! کیکت رو بخور!

کوک به نشونه تایید سر تکون داد، و هوسوک وقتی از حرف نزدن پسر مطمئن شد؛ دستش رو برداشت تا ترکیب کیک و بزاق دهن بغل دستی پرحرف و شلخته ش رو از صورتش پاک کنه.

نامجون درحالیکه کیک رو روی میز مقابلش میذاشت، پرسید:

- سوک؟ مین آ هم قرار بود بیاد؛ چرا یهویی منصرف شد؟؟

هوسوک کمی من من کرد و در نهایت بهونه ای که از قبل آماده کرده بود رو به یاد و به زبون آورد:

- عام..آره کار براش پیش اومد فک کنم.. کلاس فوق برنامه و اینا..

جیمین در حالیکه چشمش به بشقاب کیکش بود و طوری به نظر میومد که انگار توو دنیای خودشه، "نچ نچ"ی کرد و سر بالا نیاورد تا چشم غره هوسوک رو ببینه.

سکوت عجیب حاکم رو جین شکست:

- سکوتتون خیلی مشکوکه بچه ها!

ஜ 𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒔𝒂𝒗io𝒓𝒔 ʚϊɞ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 ஜ( Completed )Where stories live. Discover now