Part42 ❤︎

1.3K 249 50
                                    

ژنگ و ییبو دوباره شروع کردن به کل کل کردن بهشون توجه نکردم رفتم تو اتاق لباس از کاور بیرون اوردم پوشیدم از اتاق بیرون رفتم
ژان : چطوره بهم میاد
هردو برگشتن و بهم نگاه کردن نگاه ازم برنمیداشتن ژنگ زودتر به خودش اومد
ژنگ: هنوز به جذابیت من نمیرسی
ییبو دستش و بلند کرد و زد تو سر ژنگ
ییبو : خفه شو
ژنگ : اوووو خوردیش بابا
ییبو : اهههه خفه شو دیگه
ژنگ شروع کرد به خندیدن
ژنگ : الان هرکی نگاه ییبو رو میدید میفهمید که باید چند دقیقه شما رو تنها بزاره ولی چون من بیشعورم نمیرم
ییبو اومدم سمتم و لباش گذاشت رو لبام‌ و بعدش رفت عقب

ییبو : چون منم بیشعورم حضور کسی برام مهم نیست و هرکاری دلم میخواد میکنم
ژنگ : خیلی بی حیایی
ییبو : دلم میخواد
ژنگ : خب دیگه اینقدر حرف نزن من میخوام برم خوش بگذره به هردوتاتون فعلاا
ژنگ از اتاق رفت بیرون ییبو دستم گرفت منو گذاشت روی صندلی
ییبو : بزار به بچه ها بگم بیان واسه میکاپ و گریم
ژان : باشه
دوتا دختر اومدن شروع کردن موهام و صورتم درست کردن بعد چهل دقیقه کارم تموم شد
ییبو : وای قلبم ژان چرا انقدر جذاب شدی اخه

خندیدم از روی صندلی بلند شدم
ییبو اومدم سمتم پیشونیم بوسید
ییبو : ژان منو داری دیونه میکنی خیلی دوست دارم
ژان : منم دوست دارم
سومین همان لحظه اومد داخل
سومین : اووووو چه کردین همه رو دیونه کردین ژان چه جذاب شدی پسر
ییبو : فقط ژان جذاب شده دیگه
سومین : ارهه تو رو زیاد این شکلی دیدم خیلی خوب شدی ژان بیاین بریم تا کارمون شروع کنین
هرکی منو میدید میگفت خیلی خوب شدم به اتاق عکاسی رفتیم همه اومده بودن دورم
ییبو داد زد

ییبو : یعنی اگه یه نفر دیگه اومد به ژان بگه خیلی خوشتیپ شده چشماش از کاسه در میارم
همون لحظه یکی از عکاسا اومد داخل
عکاس : وای ژان خیلی خوب شدی بهت گفتم بیا مدل بشوهاا
ییبو رفت سمت عکاس من جلوشو گرفتم
عکاس: وا ییبو چته چرا رم کردی
همه تو سالن داشتن میخندیدن خندم گرفته بود
ژان : هیچی ولش کن ییبو بیا بریم دیگه
ییبو خندید رفتیم واسه عکاسی ییبو هی ژست های مختلف میگرفت به منم میگف چیکار کنم
دوساعت بود که همین جوری داشتیم عکس میگرفتیم و من دیگه نمیتونستم روی پام وایسم
رو زمین نشستم
ژان : من دیگه نمیتونمم خسته شدم بسه دیگه
ییبو : بعد میگه کار من اسونه
ژان : عزیزم بگم غلط کردم ولم میکنی
ییبو خندید
ییبو : خیلی خب بسته دیگه همگی خسته نباشید خیلی ممنون
از همه تشکر کردیم ورفتیم لباسمون عوض کنیم

( از زبان ژنگ )
از استدیو خارج شدم رفتم سمت خونه بابام به خونه رسیدم رفتم داخل
سویا : سلام پسرم چه جذاب شدی عزیزم
ژنگ : سلام بر مادر گرام واقعا خوب شدم
سویا : اره عزیزم عالی شدی
دکتر ژو : بریم دیگه
همگی به سمت خونه ی وزیر لین رفتیم
به خونشون رسیدیم و رفتیم داخل
وزیر لین : سلام دکتر خیلی خوش اومدین
دکتر ژو : خیلی ممنون خوشحالم که شما رو از نزدیک میبینم
همگی نشستیم داشتن همش از سیاست حرف میزدن

❅کوه یخ❅Where stories live. Discover now