Part8❤︎

1.8K 385 33
                                    

( دو ساعت قبل از زبان ییبو )

بادیگارد : اقای وانگ ادرس خونه ژان پیدا کردیم
ییبو : خیلی خوب برو سریع کارای ترخیص منو انجام بده باید همین امشب باهاش حرف بزنم
ییبو داشت لباساش میپوشید که دکتر کیم وارد اتاق شد
دکتر کیم : اقای وانگ چرا میخواین از بیمارستان برید ! مشکلی پیش اومده ببینین اگر به خاطره اخراج دکتر شیائو ناراحت هستین هنوز این تصمیم رسمی نکردم میتونه برگرده سر کار

ییبو با شنیدن این حرف دست از بستن دکمه های لباسش برداشت برگشت طرف دکتر کیم و گفت
ییبو : ژان به چه دلیل از کار اخراج شده
دکتر کیم متوجه شد ییبو از اخراج شدن ژان خبر نداره به خودش لعنت فرستاد که دهنش بی موقع باز شده
ییبو از سکوت دکتر کیم عصبانی شد با داد گفت

ییبو : مگه با شما نیستم
دکتر کیم از صدای بلند ییبو تعجب کرد و گفت
دکتر کیم : بهش گفتم اگر شما این رابطه رو تایید کنین اونو از بیمارستان اخراج میکنم ولی میگم که هنوز هیچ چیزی و رسمی نکردم میتونه برگرده سر کار
ییبو : لعنت به خودت و بیمارستانت

از اتاق خارج شد و خودش و به خاطر اخراج شدن ژان سرزنش میکرد حتما باید یه بیمارستان خوب واسش پیدا میکرد که این عذاب وجدان از بین بره
سوار ماشین شد همراه بادیگراش به سمت خونه ژان رفتن
وقتی به نزدیکای خونه ژان رسیده بودن ییبو از توی کوچه یه صدای شنید و به بادیگاردش گفت بره ببین این صدا چیه

یکی از بادیگارداش پیاده شد و به سمت کوچه رفت و بعد از چن دقیقه برگشت
بادیگارد : اقای وانگ سه نفر داشتن میزدن به اقای شیائو
ییبو : چیییی خوب چرا برگشتی سریع برین کمکش احمقا
هر دو بادیگارد به سرعت به اونجا رفتن ییبو از ماشین پیاده شد به سمت اونا رفت

با دیدن بدن بی جون ژان به سمت ژان دوید بدنش توی اغوشش کشید
ییبو : هییی نباید بخوابی ژانننن
ییبو متوجه شد که ژان بیهوش شده و سریع ژان بغل کرد و به سمت ماشین برد اونو عقب ماشین گذاشت
درد پاهاش امانش بریده بود ولی هیچ توجه ای بهش نمیکرد سوار ماشین شد و به سرعت به سمت بیمارستان رفت

با رسیدنش به بیمارستان ژان از داخل ماشین بیرون اورد به سمت اورژانس رفت
با رفتن ییبو به داخل سالن چندتا پرستار به سمت ییبو رفتن و ژان از بغلش گرفتن ییبو برای اولین بار به کسی به جز خودش توجه میکرد هیچ جوره نمیتونست خودش اروم کنه

دکتر کیم به سمت ییبورفت و گفت
دکتر کیم : چی شده اقای وانگ
ییبو : ژان زخمی شده برو مایعنش کن
دکتر کیم : پزشکای دیگه دارن معاینش میکنن شما نگران نباشین ! شنیدم ژان بغل کرده بودن نباید این کار انجام میدادین پاهاتون هنوز خوب نشده بزارین من شمارو مایعنه کنم

ییبو عصبی میشه به سمت دکتر کیم میره و یقش رو میگیره با داد میگه :
ییبو : من به درک میگم داره میمیره اون وقت تو میخوای منو معاینه کنی ببین اگر چیزیش بشه این بیمارستان رو سرتون خراب میکنم
دکتر کیم : خیلی خوب اقای وانگ شما اروم باشید من میرم معاینش میکنم

ییبو یقه دکتر کیم ول میکنه روی صندلی میشنه این حجم از نگرانی برای یه نفر براش عجیب بود و هیچ توجیهی واسه نگرانیش نداشت
ییبو به بادیگارش زنگ میزنه و میگه
ییبو : میخوام بفهمی اونا کی بودن وقتی فهمیدی سریع بهم زنگ بزن
ییبو گوشی و قطع کرد

حدود یک ساعت از رفتن ژان به اورژانس میگذشت و ییبو هر لحظه عصبانی تر میشد از این بی خبری
همون لحظه دکتر کیم از اتاق خارج شد و ییبو به سمتش رفت
ییبو : حالش چطوره
دکتر کیم : جای نگرانی نیس دست چپش یه شکاف کوچیک برداشته بود که بخیه کردیم ولی بدنش به خاطره ضربه های که بهش خورده بود کوفته شده که بعد از یه هفته کاملا حالش خوب میشه

ییبو با شنیدن این حرف انگار تازه تونست نفس راحت بکشه
ژان به خواسته ییبو به بخش vip بردن
گوشی ییبو زنگ خورد
ییبو : چی شد
بادیگارد : اقای وانگ سردسته کسی که به اقای شیائو حمله کردن اسمش جیهوه کسیه که پول نزول میده

ییبو :خب
بادیگار : حدود سه سال پیش پدراقای شیائو از جیهو پول میگره و دوسال پیش پدر و مادر اقای شیائو توی تصادف کشته میشن از اون به بعد اقای شیائو پولش و میده ولی مثل اینکه یه چند وقته پولش رو نداده
ییبو : خیلی خب تمام بدهی ژان بده و یه گوشمالی درست حسابی هم بده بهشون که دیگه از این غلطا نکنه
بادیگارد : چشم

ییبو گوشی قطع میکنه به سمت تخت ژان میره همین که شنیده بود حالش خوبه خیلی سریع عصبانیتس فروکش کرده بود و الان اروم اروم بود

<•••••••••••••••••••••••••••••••>
امیدوارم که دوس داشته باشید❤️

<•••••••••••••••••••••••••••••••>امیدوارم که دوس داشته باشید❤️

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
❅کوه یخ❅Where stories live. Discover now