Part22❤︎

1.5K 307 19
                                    

الان دو روزه که از ژان خبر نداریم به پلیس هم خبر دادیم ولی هنوز هیچ خبری از ژان نیست
ژان کجایی چرا داری با من این کارو میکنم
خبر گم شدن ژان شده تیتر اول روزنامه ها و اینترنت ها خیلی سریع همه جا پخش شد
خدایا خواهش میکنم ژان برگرده دارم میمیرم
سومین : ییبو بسه خسته نشدی اینقدر گریه کردی پیدا میشه نگران نباش
ییبو : اگه اتفاقی واسش افتاده باشه چی من هیچ وقت خودمو نمیبخشم وای خدا خواهش میکنم چیزیش نشده باشه

همون موقع گوشی سومین زنگ خورد
سومین : بفرماید
.....
سومین : چیییی خیلی خوب الان میام
ییبو : چی شده چی گفتن چراااااا حرف نمیزنی بنال دیگه
سومین : ببین اروم باش میگن که یه نف...نفر تو ا...اب پیدا کردن گفتن بریم شناسایی
ییبو انگاری دنیا روی سرش خراب شده بود
ییبو : نههههه ژان زندس اون نمرده نباید مرده باشه
سومین : ییبو اروم باش مگه من گفتم اون ژانه بیا سریع بریم واسه شناسایی
وای خداااا خواهش میکنم ژان نباشه من بدون ژان میمیرم به خدااااا خودمو میکشم خدایاا خواهش میکنم

تا به اون ادرسی که کارگاه فرستاده بود رسیدیم من هزار دفعه مردم و زنده شدم
یه عالمه خبرنگار توی محل حادثه جمع شده بودن
سریع از ماشین پیاده شدم به اون سمت رفتم پلیسا جلوی خبرنگارا رو گرفتن
یه نفر رو زمین خوابیده بود و پارچه سفید روش کشیده بودن
ییبو : نهههه این نمیتونه ژان من باشه نمیتونه
سومین : ییبو خواهش میکنم اروم باش بیا بریم نگاه کنیم
ییبو : من نمیتونم من نمیخوام
سومین : من میرم نگاه میکنم
تمام حواسم دادم به سومین یکی از پلیسا پارچه رو از روی سر اون شخص پایین کشید صورت سومین در هم رفت
رفتم جلوتر به صورت اون شخص نگاه کردم

ییبو : نیست اون ژان من نیستتتتت
دیگه نمیتونستم روی پاهام وایسم واخرین چیزی که شنیدم
سومین : ییبووووو مواظب باش
دیگه هیچی نفهمیدم
اخ خدا چرا اینقدر سرم درد میکنه من کجام ژاننننن ژان کجاست
سریع از رو تخت بلند شدم که سرم گیج رفت
سومین : چیکار میکنی بگیر بخواب تازه هوش اومدی
ییبو : خبری از ژان نشد
سومین سرش انداخت پایین
سومین : نه هنوز دارن میگردن فعلا

ییبو : اخه کجایی پسر چرا داری منو عذاب میدی
سومین : بسه ییبو بسه تازه حالت بهتر شده باز شروع کردی به گریه کردن ترو خدا بس کن ژان حالش خوبه من مطمئنم خواهش میکنم بخواب فقط چند ساعت بخواب

( از زبان سومین )
بلاخره بعد از تزریق  ارام بخش ییبو خوابش برد ژان اخه کجایی تو امیدوارم اتفاقی واسش نیفتاده باشه وگرنه ییبو طاقت نمیاره
گوشیش زنگ خورد
سومین : سلام کارگاه
کارگاه : سلام حال جناب وانگ چطوره
سومین : بهش ارام بخش زدن تازه خوابش برده . خبری نشده
کارگاه : یه سری فیلم از دوربین مداربسته خیابون هتل گرفتیم و یه چندتا فیلم از فرودگاه میشه بیایبن و نگاه کنین
سومین : بله حتما الان میام

❅کوه یخ❅Donde viven las historias. Descúbrelo ahora