17 + Cast No. 2

2.9K 323 655
                                    

(چپتر بعد؛ +150 ووت، +380 کامنت)

چپتر هفده_ خورخه


🎼 Calum Scott _U are the reason

~چه بلایی داره سرم میاد؟~

این سوالی بود که زین ، به محض بیرون زدن از خونه از خودش پرسید.
اما واقعا چه بلایی داشت سرش می اومد؟
این چیزی بود که میخواست؟
میخواست تبدیل به یه هیولا بشه!
موجودی که حتی خودشم درک درستی از اعمالش نداره؟
این چیزی بود که براش برنامه ریزی کرده بودن؟
خودش و بالبو؟

مگه برنامه ای که داشتن معطوف به خرد کردن کامل آدام پین و پسرش نبود!
پس چرا الان حس میکرد خودش داره خرد میشه؟

چرا لیام ساکتو میدید حس میکرد یه وزنه روی سینه اش گذاشته میشه و با هر بار دیدن پلکای بسته اون مرد، وزنش بیشتر میشه؟

چه بلایی سرش اومده بود!
باید چیکار میکرد که لیام نگاهش رو ازش نگیره؟
چرا نمیتونست این بی میل های لیام و رو برگردوندن هاش رو تحمل کنه!
چرا به جای اینکه احساس تنفرش بیشتر بشه، احساس دل شکستگی داشت؟
نکنه، هنوزم اون مرد رو دوست داشت؟ و عاشقش بود؟

_خفه شید...

مرد جوون در واکنش به خاموش کردن صداهای توی سرش غرید و قدم های بی هدفش رو به جلو برداشت.
حتی نمیدونست صبح به این زودی و توی این هوای سرد این بیرون چیکار میکنه؟
به خاطر خورخه روتین هر روزش بهم خورده بود و چند هفته ای بود که صبح ها برای پیاده روی نمی اومد...
اما حالا، با یه هودی زیپی نازک و بدن عرق کرده از خونه بیرون زده بود تا فقط پیش لیام نباشه؟

واقعا نمی‌تونست جلوی افکارش رو بگیره و هر موقع که چشمش به لیام می افتاد؛ از خودش می پرسید عشق چیه؟
اصلا دوازده سال پیش عاشق لیام بود؟
اما اگه اون احساس عشق نبود پس چه اسمی داشت؟

در گذشته زین از هر چیزی که داشت برای خوشحال کردن لیام میگذشت، این عشق نبود؟
لیام درمونده رو بین بازوهاش پناه میداد، این عشق نبود؟
اون مرد رو بالای تمام انتخاب هاش قرار میداد، این عشق نبود؟
حتی به فکر ساختن یه اینده ی به دور از آدام با لیام و لیلی بود، اگه این عشق نبود پس چی میتونست باشه؟

عشق قرار بود با خودش مهربونی بیاره، قرار بود صبورش نکنه، با گذشت بشه، فداکاری رو یاد بده...
زین همه این احساسات رو با لیام داشت...
هیچ کس نمیتونست بگه خودش رو فدای لیام نکرد...
پس آره، احساسی که به لیام داشت فقط میتونست عشق باشه...

اما الان؟ کارهایی که الان میکرد...چه ربطی به گذشته میتونست داشته باشه وقتی دیگه زین گذشته نبود؟
قبلا لیامو دوست داشت و براش عاشقی هم میکرد.
الان ازش کینه به دل داره و بهش تنفر می ورزه...
به همین سادگی...

 Sweet GriefWhere stories live. Discover now