کامنت +900
چپتر چهل - سیگار🎼Liam Payne - Depend On It (پ ش)
🎼Sophia Somajo - Diamond Heartانگشتای دست چپش فاصله خیلی جزئی با یقه کت آدام داشتن...اما قبل از اینکه بتونه اون مرد رو به واسطه لباسش بگیره، دست لیام بازوش رو گرفت و بدنش رو با نیروی زیادی به عقب کشید.
به خاطر این حرکت لیام، قدم نامتعادلی به عقب برداشت...
لیام قدمی به جلوش برداشت و عملا بین خودش و آدام قرار گرفت...
این اتفاق داغی رو پشت گوشهاش آورد...حس میکرد سرش داره سوت میکشه مثل یه دیگ آب جوش که به نهایت دمای خودش رسیده.- لیام باز شروع کردی؟
عصبی به حرف اومد و روی پاهاش تکونی خورد...طوری که سینهاش به کمر لیام خورد و اون مرد بالافاصله دست چپش رو اندکی عقب اورد و مچ دست چپ خودش رو گرفت.
فشاری بهش اورد و انگار بیکلام ازش خواست کاری نکنه...
زین واقعا انتظار شنیدن جمله "ولش کن ارزشش رو نداره" رو هم از جانب لیام داشت اما همین چنگ روی دستش هم هیچ فرقی با دفعات قبل نداشت که بهش التماس میکرد "کسی رو نکشه"...- چی میخوای! اگه برای زدن این حرفا اینجایی مجبور میشم حراست ساختمون رو خبر کنم.
با به حرف اومدن لیام نگاهش رو از اتصال دستاشون گرفت و از بالای سرشونه لیام به مرد جلوشون داد.
کسی که سر و وضع آشفتهای داره، موهای خاکستری و بلندش نامرتبن و کت اسپرتی رو روی شلوار پارچهای پوشیده...کسی که مدام توی صنعت مد ادعای برتری داشت توی پوشش خودش ریده.
زین با افکاری که توی سرش میاومدن پوزخندی به لب زد...
اینطور نبود که کاملا عقب کشیده باشه...
آدام مشتهایی که باید رو میخورد فقط یکم دیرتر...
فعلا میخواست لیام چند دقیقه بیشتر اینطور سپرش بشه و دستش رو بگیره...
آره از هر شرایطی استفاده میکرد تا توجه لیام رو داشته باشه...بقیه چه جایگاهی داشتن که قضاوتش کنن؟- حراست خبر کنی؟
آدام که انگار مسخرهترین حرف دنیا رو شنیده، طعنهزنان تکرار کرد و هر دو دستش رو از هم باز کرد.
- فکر کردی کی هستی...یه بیعرضه دست و پا چلفتی که نتونست از پس اداره اینجا بربیاد، میخواد منو بندازه بیرون؟
تمسخرامیز ادامه داد و اندکی به سمت صورت لیام خم شد.
لحن کلامش و برقی که توی چشمهاش بود هیچ فرقی با سالها پیش نداشت...دقیقا مثل زمانی بود که لیامو تحقیر میکرد و اونو کوچیک و پست میدید...نه تنها لیام، خودشو هم همینطور.
برای زین جای تعجبی نمیموند که بالبو چرا تا این حد از آدام متنفره...این مرد واقعا بویی از رفتارهای انسانی نبرده...زبونش تنده، نگاهش مریضه و یه آدم کاملا داغونه...
چطور پنج سال دوست صمیمی بالبو بوده؟ اون مرد چطور تحملش میکرده! اگر که اون موقع هم همین شخصیت گهی رو داشته.
![](https://img.wattpad.com/cover/283332070-288-k204419.jpg)
YOU ARE READING
Sweet Grief
Fanfiction" به خونهی من خوش اومدی پین کوچولو... قراره اینجا تبدیل به جهنمت بشه، طوری که برای فرار ازش مجبور بشی به خودم پناه بیاری..." کاپل: زیام (زین تاپ) ژانر: دراما، رومنس، انگست محدودیت سنی: NC 18+ کاور: ziam_malec