کامنت +1K
چپتر چهل و پنج - کفاره گناه🎼Jony & Emin - Камин
🎼Rauf & Faik & SHAMI - love youتقریبا روی صندلی شاگرد کز کرده بود و کاملا غیرارادی، پوست لبش رو میجویید.
آدم ترسویی نبود، درستترش این بود که خیلی پیش نیومده بود به خاطر چیزی بترسه و احساس خطر بکنه.
همش هم به این برمیگشت که یهجورایی سوگولی باند بالبو بود و همهی کارهای غیرقانویی اون مرد و همینطور زین رو سروسامون میداد تا هیچوقت کارشون به اداره پلیس و قانون نیوفته.
به خاطر همین همیشه تحت محافظت آدمهای بالبو بود و این مراقبت اونقدری براش امنیت میآورد که هیچوقت پیش نیاد از چیزی یا کسی بترسه اما الان فرق میکرد...و همین تغییرِ شرایطی که متحمل شده بود باعث میشد ته دلش احساس خطر بکنه و اندکی هم بترسه.از لویی میترسید، مردی که به اجبار اونو از عمارت ایزادورا بیرون کشید و حالا در سکوت ماشینش رو به سمت خونهی خودش میرونه.
خود هری هم میدونست کنار زین و لیام معذبه و براشون حکم یه مزاحم رو داره اما واقعا اون شرایط رو به بودن توی خونهی لویی ترجیح میداد.
توی این مدت تا حدودی اخلاق این مرد دستش اومده بود و مطمئن بود لیام براش مثل برادر و خونواده میمونه. زین بارها و بارها همین خونواده رو آزار داده بود و هری نگران این بود که نکنه لویی قصد تلافی کردن اعمال زین رو داشته باشه!
وگرنه چه دلیلی داشت اینطور خودشو کشون کشون از عمارت بیرون بیاره؟- بس کن.
با بلند شدن صدای لویی، چشمهاش اندکی درشت شدن اما نگاهش رو از روبهرو نگرفت و سرش رو نچرخوند.
قصد داشت تا جایی که ممکنه از همکلام شدن و چشم تو چشم شدن باهاش دوری کنه اما لویی افکاری خلاف افکار خودش داشت.در کمال تعجب و کاملا غیرمنتظره دست اون مرد به صورت خودش نزدیک شد و انگشت شستش فشاری به چونهاش به سمت پایین آورد. همین کارش باعث شد لب پایینیش از زیر فشار دندونهاش رها بشه.
- تا وقتی پسر خوبی باشی اتفاقی برات نمیوفته.
لویی با لحنی که تمسخر حرف اول و آخر رو درش میزد اعلام کرد و دوباره فرمون رو با هر دو دستش گرفت.
هری ناراضی پشت دستش رو روی لبهاش کشید و سرش رو به سمت پنجره چرخوند تا بیرون رو نگاه کنه.
چند دقیقه بعد لویی ماشین رو جلوی خونهی خودش نگه داشت و زودتر پیاده شد.
هری در سکوت دنبالهروش شد. حتی وقتی لویی چمدونش رو حمل کرد هم چیزی نگفت.با وارد خونه شدن، لویی مسیر رفتن به اتاقخواب رو در پیش گرفت. واردش شد و چمدون طوسی رنگ رو کنار در گذاشت. به عقب که چرخید، هری هنوز وسط قاب در اتاق بود.
YOU ARE READING
Sweet Grief
Fanfiction" به خونهی من خوش اومدی پین کوچولو... قراره اینجا تبدیل به جهنمت بشه، طوری که برای فرار ازش مجبور بشی به خودم پناه بیاری..." کاپل: زیام (زین تاپ) ژانر: دراما، رومنس، انگست محدودیت سنی: NC 18+ کاور: ziam_malec