33

2.6K 248 818
                                    

کامنت +600
چپتر سی و سه - اشتیاق

🎼Next To Me - Lvly, Megan Wofford

ماگی از کابینت بالای سینک ظرفشویی برداشت و به سمت دیگه اشپزخونه رفت.
قهوه‌جوش رو خاموش کرد و قوری پر از قهوه‌اش رو برداشت.
ماگش رو پر کرد و حین انجام این کار ذهنش به سمت اتفاقات دیروز پر کشید.

نمیخواست در مورد هیچ کدومشون فکر کنه، هر دقیقه از دیروز و دیشب آزارش میداد.
از ملاقاتش با اسکات و مایا گرفته تا وعده اخرشبی که به زین داده بود.
پس قبل از اینکه توی حجم بدی دیروزش غرق بشه از تجسم اتفاقات دیروز دست کشید. نباید بیشتر از این به خودش انرژی منفی جذب میکرد. هر چقدر بیشتر در مورد بدبیاری‌های این چند روزش فکر میکرد بدبیاری‌های بیشتری رو در اینده‌ به زندگیش دعوت میکرد.

قهوه جوش رو کناری گذاشت و انگشتاش رو دور ماگش حلقه کرد.

جواب ازمایشی که دیروز داده بود تا اخر امشب به دستش میرسید تنها کاری که از دستش برمی‌اومد این بود که صبر کنه.

لیام میتونست صادقانه یه چیزی رو اعتراف کنه؛ هیچ ایده‌ای از اینکه جواب ازمایش منفیه یا مثبت نداره! چون شبی که مایا ازش حرف زده بود رو به خاطر نداشت. فقط یادش می‌اومد تا جایی که تونست نوشید و بعد دیگه نمیدونست بقیه شب رو چطوری گذروند. چیز بعدی که یادش می‌اومد بیدار شدن توی یکی از اتاق‌های کشتی بود...تنها و بدون مایا.

لیام با یه هنگ اور ناجور به شهر برگشت و به ماریا پناه اورد تا غذایی برای معده‌اش درست کنه و مسکنی برای سردردش بهش بده.
مرد یادش نمی‌اومد موقع مستی چیکار کرده!
شاید وقتی با مایا میخوابیده-یا هرچیزی که اسم واقعیش بود-از وسایل مراقبتی استفاده کردن شاید هم نه!
خودش که یادش نمی‌اومد و مایا هم گویا لازم ندیده بهش اشاره‌ای بکنه...البته خود لیام هم دوست نداشت بیشتر از این به حرفای اون دختر گوش بده و شنونده این باشه که چطور توی مستی از بدنش سواستفاده شده.

- صبح بخیر.

با بلند شدن ناگهانی صدای زین، جا خورده قدمی به سمت راست خودش برداشت.
دستش ماگی که بین انگشتاش بود رو روی کابینت کشید و بعد رهاش کرد.
ماگ گلی روی سرامیک‌های کف اشپزخونه کوبیده و با صدای بلندی خرد شد.

چشم‌هاش رو غریزی بست و ثانیه بعد داغی چیزی رو روی هردو پاش حس کرد.
پلکاش رو ازهم فاصله داد و سرش رو پایین انداخت.
ماگ به تیکه‌های کوچیکی تقسیم و قهوه داخلش روی پنجه‌های برهنه پاهاش پاشیده شده بود.

بازدمش رو دردناک به بیرون فوت کرد و قصد جابجاش شدن روی پاهاشو کرد.

- تکون نخور.

زینی که با حضور سرزده‌اش کف اشپزخونه رو به گند کشیده بود اخطار داد و وقتی سرش رو بالا اورد اون مرد رو توی ورودی اشپزخونه دید.

 Sweet GriefTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon