20

2.6K 302 455
                                    

چپتر بیست - اعتراف

🎼Sam Smith - Burning (Zayn)
🎼Alec Benjamin - Match In The Rain(پ ش)

_دوازده سال پیشم اونی که رفت تو بودی پین کوچولو...و اونی که موند و درد کشید من بودم.

صداشو طوری که به گوش لیام برسه بالا برد اما اون مرد توجه ای بهش نشون نداد و فقط رفت.
گوشه لب زین بالافاصله اندکی به سمت بالا قوس برداشت و حالتی بین یه لبخند تلخ یا پوزخند به خودش گرفت.
نامتعادل به عقب چرخید و خیلی سریع چند جفت چشم دید که با دید تمسخر بهش خیره ان.

_به چی نگاه میکنید ریقوها!

نفرت امیز پرسید و برای اینکه تعادلش رو از دست نده لبه میز چوبی و گردی که توی نزدیکش بود رو چنگ زد.
چند نفری که خودشون رو برای نمایشی از سمت لیام اماده کرده بودن چشم غره ای بهش رفتن و نگاهشونو به سکوهای دایره و رقاص های لختی روشون دادن.
درست با فاصله یک میز ازش، زین تونست صدای صحبت دو مرد رو بشنوئه که در مورد لیام حرف میزنن.

بی توجه به محیط اطرافش، بطری شیشه ای که روی میز کنارش بود رو برداشت...بالافاصله صدای اعتراض امیز مرد مسنی که دور میز نشسته بود رو شنید اما اهمیتی نداد.
سر بطری رو به لباش چسبوند و همونطور که به سمت میز مد نظرش میرفت از مایع داخلش نوشید.

_چهره اش خیلی اشنا بود.

صدای مردی که پوست تیره ای داشت رو شنید و یه تای ابروش بالا پرید.

_فکر کنم تو تلویزیون دیدمش...حیف شد...بدجوری منتظر بودم برامون برقصه.

با جملات بعدی که شنید خنده هیستریکی کرد و بعد از تیری که شقیقه اش کشید لحظه ای سر جاش متوقف شد.
چه انتظار بیهوده ای داشت این مرد!
لیام نه تنها نرقصیده بود اگه میرقصید هم برای اون نبود.

زین خیلی زود به افکار درهم خودش خنده ای کرد...

_بعید میدونم خیلی دور شده باشه...نظرت چیه بریم دنبالش و مجبورش کنیم رو دیکمون برقصه.

همزمان با ادا شدن این جملات از زبون همون مرد سیاه پوست، متصدی باری ازش خواست یا از بار بیرون بره یا روی صندلی بشینه چون جلوی دید بقیه مشتری ها رو گرفته...
اما زین اصلا توجه ای به خواسته پسر جوون نشون نداد چون همین چند ثانیه پیش جملاتی رو شنیده بود که اصلا باب میلش نبودن.

_کاندوم باهاته؟ من که فقط یکی همراهمه.

بالاخره مرد دوم سکوت خودشو شکست و با صدایی که نه تنها رنگی از شوخی نداشت و کاملا جدی بود به حرف اومد.

 Sweet GriefWhere stories live. Discover now