Part 11: Emergency time(1)

318 131 95
                                    

سلام مجدد
دیدم پارت قبلی کوتاه بود و خب، یکم دیگه نوشتم جبران پارت قبلی.

این هفته دیگه به حد نصاب رسیدیم و قسمت بعدی هفته بعد

✍️✍️✍️✍️✍️✍️✍️✍️✍️✍️✍️

نمیتونستن خیلی استراحت کنن. همه شون میدونستن که امروز، یه جنگ بزرگ دارن. اینکه جادوگرها بیان و هیچ زنی رو پیدا نکنن که بچه دار شه، خطرناک بود. پس باید حرکت میکردن. بکهیون، برای اولین بار توی این مدت، به جای شلوار چرم و کت اسپورتش، یه شلوار بگ دار ارتشی مشکی پوشید و یه جلقه تنش کرد. یه کوله مشکی هم روی دوشش انداخت تا وسایلهایی که از اما گرفته بود، توی اون جا بده. توی جیبهای شلوارش هم، پر از اسلحه های قدیمیش بود. البته، اسلحه های هانترها!

چانیول به تیپ جدید بکهیون نگاه کرد و گفت:"این تیپ بیشتر بهت میاد بیون!"

بکهیون با پوزخند برگشت سمتش و گفت:"این تیپ باعث میشه دیگه یه مرد با نیازهای عادی نباشی."

چانیول برای بار چندم خودش رو لعنت کرد که با بکهیون صحبت کرده. پشتش رو کرد و گفت:"نه. ولی تیپ قبلیت باعث میشد که دلم بخواد برم تو دستشویی عق بزنم."

و شلاقی رو که از «اما» گرفته بود رو دور مچ های دستهاش بست. چن گفت:"شما دو تا، واقعا حس میکنم از بحث های مسخره تون خسته شدم. بعد از این جنگ، دلم میخواد نبینمتون."

بکهیون خندید و چیزی نگفت و چانیول بهت زده نگاهش کرد. چن کوله پشتی ش رو روی کولش انداخت و گفت:"بهتره بریم."

و هر سه به سمت مقر هانترها، حرکت کردن. چانیول تمام مسیر، دعا میکرد که بتونه خودش رو کنترل کنه و نقشه هاش رو مرور میکرد و چن، به حالت هیستیریک چانیول نگاه میکرد. وقتی به مقر رسیدن، دست چان رو گرفت و مانع ورودش شد و گفت:"نگران نباش باشه؟ من مراقبت هستم."

چانیول متعجب نگاش کرد و چن گفت:"من همه چیز رو میدونم. هم راجب تو و هم راجب «اما»."

چشمهای درشتش، توانایی درشت تر شدن نداشت و با بهت گفت:"چ...چی؟ من...منظو... منظورت چیه؟"

چن لبخندی زد و دستش رو روی بازوش گذاشت و کمی فشارش داد و گفت:"شات های اضطراری ت دست منه. پس نگران نباش."

چانیول سعی کرد به زور لبخندی بزنه ولی براش سخت بود و خیلی ناموفق فقط تونست کمی لبهاش رو کج کنه که باعث شد چن بخنده و بگه:"یه هفته جهنمی داریم. پس بهتره به من اعتماد کنی همونطور که «اما» بهم اعتماد کرد."

چانیول سری تکون داد و تا خواست حرفی بزنه، ارتش هانتر، از قرارگاهشون بیرون اومدن و بکهیون گفت:"هر جا حس کردید خطرناکتره، کافیه دکمه پیجر رو فشار بدید. من سریع خودم رو میرسونم."

بعد رو به کیونگسو کرد و گفت:"مراقب خودت باش. و مراقب بقیه."

کیونگسو، لباس ارتشی تنش کرده بود و یه کلاه کج ارتشی هم روی سرش بود. به نشان احترام، دست راستش رو کنار سرش گرفت و گفت:"چشم قربان."

HunTeR (Completed)Where stories live. Discover now