S2- E09

362 110 176
                                    

دیروز دو قسمت آپ کرده بودم و هیچ تصمیمی برای آپ مجدد نداشتم ولی خب، وقتی قسمت آخر این پارت رو نوشتم و قلب خودم یه جوری شد، نتونستم آپش نکنم. پس آپش کردم و خب، امیدوارم عشق زیادی بهش بدید.

الان یه نویسنده خیلی خیلی احساساتی شدم و این خوب نیست .... نویسنده شیطون رو ترجیح میدم.

------------------------------------------------------------

همه توی صفهای مرتبی ایستاده بودن. تیم هانتر با تعدادی که کمتر از جادوگرها بود، کنارشون ایستاده بودن. نگاه های نفرتدار گاه و بیگاهی بین همه رد و بدل میشد. چانیول همه رو میدید و گاهی صداها رو هم میشنید. به ساعتش نگاه کرد. ساعت 7:59 دقیقه صبح بود. باید تا ساعت 8 صبر میکرد.

وقتی عقربه ساعت، 8 صبح رو نشون داد، با صدای بلند گفت:"لطفا همه ساکت باشید."

بکهیون پوزخندی زد و گفت:"انتظار که نداری آدما صدات رو واضح بشنون؟"

چانیول نگاهی بهش کرد و گفت:"تو هم انتظار نداری که مثل یه آدم بلندگو بگیرم دستم؟"

و بعد چوبدستیش رو مثل بلندگو جلوی صورتش گرفت و گفت:"میدونم که اکثریت ما دل خوشی از گروه مقابل نداریم. نه ما جادوگرها و نه شما هانترها. شما آموزش دیدید با ما مبارزه کنید و ما سالهاست سعی کردیم خودمون رو مخفی کنیم تا بتونیم با آرامش زندگی کنیم. ولی الان شرایطی پیش اومده که ما باید با هم باشیم. این یه اتحاده موقته فقط برای جنگ پیش رو."

همه بهش نگاه میکردن. ادامه داد:"اگر جادوگرهایی که چهارسال پیش باهاشون مبارزه کردیم، پیداشون بشه، و اگر جنگ رو ببازیم بهشون، دیگه هیچ کدوم از ما نمیتونیم زندگی کنیم. جادوگرها یا باید کشته بشن و یا به اونها ملحق شن که ذات اکثریت ما این نیست که بتونیم مثل شیطان زندگی کنیم. پس احتمالا به دست اونها بمیریم. و شما انسانها، یا باید خودتون خودتون رو بکشید یا تحت نفوذ جادوی اونها، برده اونها بشید. ازتون برای همه چیز میتونن استفاده کنن. از برده گرفته تا برده جنسی! فکر نمیکنم هیچ کدوم از ما اینو بخوایم."

بکهیون بهش نگاه کرد و چیزی نگفت. چانیول گفت:"این اتحاد موقت به سود هر دوی ماست پس بهتره به جای نفرت داشتن از هم، یاد بگیریم به هم احترام بذاریم. بتونیم با هم همکاری کنیم و بتونیم مدت زمان زیادی رو با هم زندگی کنیم. وقتی فرمانده بیون و فرمانده دو خواستن که با هم همکاری کنیم، ما سریعا پذیرفتیم. من قبلا توی هانتر بودم، اوه سهون هم بود. و میدونم که هانتر چقدر از خودگذشتگی داره توی کارهاش و توی جنگ ها! اگر 4 سال پیش لوهان و اعضای گروهش نبودن، ما توی مبارزه شکست میخوردیم. ما یعنی هانتر! و اگر جادوگرهای سفید به ما ملحق نمیشدن، تلفات خیلی زیادی داشتیم. پس بهتره ما تا قبل از حمله دشمنامون، تمرین کنیم تا بتونیم بهترین همراهی رو با هم داشته باشیم."

HunTeR (Completed)Where stories live. Discover now