S2 - E10

324 112 104
                                    

چانیول کلافه گفت:"کیم کای، خواهش میکنم به جای فکر کردن به چیزی که دیدی، روی چیزی که دارم بهت میگم تمرکز کنی."

کای با شیطنت گفت:"ولی تو بوسیدیش چانیول. وای هنوز وقتی بهش فکر میکنم تمام بدنم یه جوری میشه."

و خودش رو بغل کرد. چانیول کلافه بهش نگاه کرد و گفت:"کای، نمیخوای که تنبیهت کنم؟"

کای یهو تو جاش پرید و گفت:"هر چی شما بگید فرمانده پارک."

چانیول جلوی خنده ش رو گرفت و گفت:"راجب آتیش، هر چیزی که لازم بود رو بهت گفتم. در خصوص حمله کردن، چند تا چیز رو در نظر بگیر. هر چند تو خاص باشی، ولی کسی که رو به روی توئه، خیلی از تو باتجربه تره. پس باید چکار کنی؟ تمرکز! تو میتونی ذهنشون رو ببینی. میتونی بفهمی از چه ترفندی میخوان استفاده کنن. و لازمه همه اینا چیه؟ یه ورد! قبل اینکه چوبدستی ت رو سمتشون بگیری، این ورد رو زمزمه کن. اون وقت میتونی بفهمی."

کای سری تکون داد و گفت:"باشه. بذار روی اون امتحانش کنم. هی تو!"

و به جادوگری که داشت از اونجا رد میشد نگاه کرد و جادوگر سمتش برگشت و با اخم نگاهش کرد. کای ورد رو زیر زبونش گفت و چوبدستیش رو سمتش گرفت. صداش رو شنید:"آخر یا این احمق رو میکشم یا خودم رو."

عصبانی گفت:"من احمق نیستم."

جادوگر متعجب نگاهش کرد و چانیول گفت:"شما برید."

و سمت کای برگشت و گفت:"واکنش نشون نده. اینکه بهت بگن بچه، بگن زشت..."

کای وسط حرفش پرید و گفت:"من زشت نیستم. من جذابم. با اینکه یه وجهه کیوت خاص دارم، ولی س.کسی و جذابم. پس هیچ کس نمیتونه بهم بگه زشت."

چانیول کلافه پوفی کرد و گفت:"کای، علاقه خاصی به حاشیه داری؟"

کای متعجب گفت:"حاشیه چیه؟"

چانیول دستش رو لای موهاش برد و موهاش رو کشید و یه نیم دوری دور خودش زد و گفت:"من دارم میگم طرف مقابلت نمیدونه تو چه وردی استفاده کردی و ممکنه هر حرفی بهت بزنه. حتی بدتر از احمق. تو نباید واکنش نشون بدی. به هیچ عنوان."

کای سری تکون داد و گفت:"ولی اگر بگه زشتم، آتیشش میزنم."

چانیول عصبی سر جاش نشست و گفت:"کای، آخرش من هم تو رو و هم خودم رو آتیش میزنم. به جنگ نمیرسیم."

کای متعجب گفت:"چرا چانیول؟"

چانیول صدای «آخ» گفتن بکهیون رو شنید و سریع از جاش پا شد و گفت:"تو تمرین کن الان میام. نه نه، دنبالم بیا."

و سریع دست کای رو گرفت و با خودش کشید. نزدیک بکهیون که رسید، کمی حرکتش رو آهسته تر کرد و زیر نظرش گرفت. اسلحه دستش بود و دستش میلرزید. درد توی بدنش رو حس میکرد. بلند گفت:"فرمانده بیون؟"

HunTeR (Completed)Where stories live. Discover now