🌺part 2🌺

1.1K 213 76
                                    

جین دستمال رو روی میز کشید و بعد از پاک کردن میز شیشه ای اخر دست توی جیبش کرد و کلید در کافه رو بیرون کشید.
-من نمیفهمم تو چرا یدونه ایلونا مثل من نمیاری جین هیونگ.

سمت تهیونگ چرخید که روی یکی از صندلی ها ولو شده و سرش توی گوشی بود.
-چون من مثل تو کون گشاد نیستم و دوست دارم کارهام خودم انجام بدم.

تهیونگ شونه هاش بالا انداخت:
-هیونگ؟ کون گشاد دیگه برای چی؟ ربات ها ساخته شدن تا اینکارارو برای ما بکنن! پس باید به شرکت اچ ار بگم پروژه هاش رو ببنده چون هیونگ خودم از ربات هایی که طراحی میکنم استفاده نمیکنه؟

جین به جیمین اشاره کرد تا لامپ های کافه رو خاموش کنه و گفت:
-تو حتی یه شغل درست و حسابی هم نداری تهیونگ!

-وقتی ربات ها همه کار میکنن چه نیازی به شغله؟

جین با تاسف سری تکون داد و لگدی به پسر زد:
-پاشو حداقل این کون خوشگلت رو از کافه بکش بیرون تا بتونم ببندمش.

تهیونگ در حالی که از روی صندلی بلند میشد به جیمین نیم نگاهی انداخت و گفت:
-امروز خیلی حس تجاوز بهم دست، دوستام جدیدا دارن به مکان های خصوصی بدنم دست درازی میکنن.

جین در کافه رو بست و درحالی که کلید رو توش میچرخوند تبلت رو از جیمین گرفت و کرکره ی دیجیتالی قرمز رنگ رو با دکمه ی تایید روی در شیشه ای کشید و گفت:
-باسنت از کل دخترای این دور و بر خوشگلتره، تقصیر خودته، درضمن با این مدل موهات شبیه یه بیبی بوی شدی...

تهیونگ دستی به باسنش کشید و به عقب چرخید تا نگاهش کنه:
-جدی میگی هیونگ؟ یااااااا... میشه بیخیال موهای من بشید؟

جین خندید و نگاهی به تاریکی شب انداخت و نزدیک ماشینش رفت:
-بیایید تا خونه میرسونمتون.

جیمین لبخند رضایت بخشی زد:
-تهیونگ من امشب پیشت میمونم.

تهیونگ چشماش رو چرخوند:
-یه جوری میگی انگار 3 شب قبلی کجا مونده بودی.

جیمین پدر و مادری نداشت و وقتی خیلی کوچیک بود اونارو از دست داده بود و ترجیح میداد بجای داشتن یه خونه مجردی داخل اتاق خونه ی بهترین دوستش تهیونگ بمونه و مثل یه کنه ی کوچولوی چاق درباره ی همخواب هاش نظر بده.

خداروشکر الان توی دوران جاهلیت نبودند و بیشتر افراد بایسکشوال شده بودند و لذت سکس، عشق و رابطه و قرار گذاشتن رو به جنسیت محدود نمیکردن و خیلی راحت تر با همه چیز برخورد میکردن.

تهیونگ بعد از شنیدن دزدگیر ماشین جین که قفل دیجیتالش رو باز کرد در عقب باز کرد و با جیمین عقب نشستن و جین پشت فرمون نشست اوان همیشه از صندلی عقب بیشتر لذت میبردن چون یه قابلیت خیلی زیبا داشت.
-هیونگ! میشه فعالش کنی؟

جیمین با مظلومیت گفت و جین بعد از تنظیم اینش یکی از دکمه های دیجیتای که جلوی صفحه ی ماشین قرار داشت و مثل کل ماشین رنگ صورتی داشت فشرد و شکل ماشین خیلی زود تغییر کرد.

از اون حالت نقلی و کوچیک کشیده تر شد و سقفش خیلی زود برداشته شد و موتور اتوماتیک و بزرگش وقتی پاش روی گاز فشرده شد با سرعت فرازمینی ای به حرکت درومد.

جیمین و تهیونگ مثل هر شب با هیجان جیغ زدن و دستاشون رو بالا بردن تا از هوای خنک لذت ببرن. جین خیابون هارو میپچید و سمت خونه ی تهیونگ روند. خوشبختانه خونه ی خودش خیلی دور نبود و میتونست همیشه دوست های خل و چلش رو برسونه.

با اون سرعت خیلی زود به مقصد رسیدن با شب بخیر کوتاهی از جین هیونگشون خداحافظی کردن و وارد ساختمون شدند.

اسانسور شیشه ای که بالاش مثل موتور های هواپیما بود رو باز کرد و سوارش شدند و تا توی طبقه خودش پیدا بشن.
-اوه، شب بخیر تهیونگ.

تهیونگ با دیدن همسایه ی رو به رو ایش لی سوجین که با تاپی باز و سینه های بزرگش موهای مشکیش با دلبری پشت گوشش میده و میخواد وارد خونش بشه چشماش رو چرخوند و خشک گفت:
-شب بخیر، لی سوجین شی.

و در خونه رو باز کرد و جیمین زودتر وارد شد.
-این دختره هنوز تورو ول نکرده؟

هر دو وارد اتاق خواب تهیونگ شدند و مشغول عوض کردن لباس هاشون شدند. تهیونگ با کلافگی کت لی اش رو دراورد و گفت:
-نه بابا! تابحال ندیده بودم کسی انقدر خودشو برای کرده شدن بچزونه.

-خب یبار بکنش ولت کنه.

جیمین شلوارش روی تخت انداخت و با سادگی گفت.

تهیونگ صورتش رو جمع کرد:
-آه... به هیچ وجه، من گی ام جیمین، مثل اون مین یونگی دیوونه نمیتونم هم با دخترا بخوابم هم پسرا. اما یه نکته...

-چی؟

تهیونگ نیشخندی زد و شلوارک راحتی مشکیش رو برداشت:
-یه پسر خیلی خوشگل تازه طبقه پایینمون اساس کشی کرده خیلی دلم میخواد مخش رو بزنم.

جیمین اخم کرد:
-نکنه کیم یونگ وو رو میگی؟

-زدی به هدف.

جیمین قیافه اش جوری شد انگار میخواد بالا بیاره:
-عاااااححح... اون چندش ترین ادمی عه تابحال دیدم.

تهیونگ خودش روی تخت انداخت و گفت:
-ببند دهنت پارک جیمین و برو بخواب.

جیمین دست به سینه شد و درحالی که رکابی سفید و شلوارک کوتاهی پوشیده بود گفت:
-یعنی میگی نمیخوایی مسواک بزنی؟

-نه! حوصله ندارم.

چشمای جیمین گشاد شد:
-همه ی کارو ایلونا میکنه تو فقط باید خمیر دندون بمالی روی اون مسواک کوفتیت.

-خودت برو بزن! من خوابم میاد.

جیمین پوفی کرد و گفت:
-تو هنوز نداده گشادی! پس فکرشم نکن امشب پیشت بخوابم میرم توی اتاق خودم.

با پرتاب شدن بالش کنار تهیونگ به طرفش، جاخالی داد و به سمت اتاق خودش دوید.

_________________________________________________

خب خب...چطورید خوبید؟💜💜
اینم از پارت دوم

این پارت یکم کوتاه تره اما پارت بعدی رو طولانی تر اپ میکنم.

امیدوارم دوسش داشته باشید.

ووت و کامنت یادتون نره😍😍✊✊

I'M NOT A HUMAN🤖 | KVWhere stories live. Discover now