💄part 18💄

974 179 92
                                    


تهیونگ دست داخل موهاش کشید و بعد از بستن مجله ی مورد علاقه اش و مخفی کردنش داخل کشو تلاش کرد راهکار هایی که توی مجله بهش داده شده رو اجرا کنه تا شاید بتونه کمی پسر مظلوم و پاکش رو به خودش جذب کنه. بعد از زدن بالم لب طعم البالوییش از پشت میز توالت بلند شد و به خودش نگاه کرد.

شلوارکش مشکیش تا زیر باسنش میومد و پاهای کشیده و برنزه رنگش رو کامل به نمایش گذاشته بود و در کنارش لباس استین بلند گشاد و سفید رنگی به تن داشت که یقه اش انقدر گشاد بود که تا ترقوه هاش رو نمایش میداد.

اگر تابستون بود صد در صد یکی از رکابی های استین حلقه ایش رو میپوشیده که تا پهلوهاش رو باز نشون میده اما الان حاضر نبود بخاطر سکس سرما بخوره و تا چندین رو مجبور باشه لذت سکس چند ساعته رو با ابریزش بینی و سرفه نابود کنه.

در دستشویی رو باز کرد که چشمش قفل جونگکوک شد که با موهای بهم ریخته و چشمای پفی با تعجب بهش خیره شده بود:
- تهیونگ؟

تهیونگ موهای فری که روی چشم هاش ریخته بود پشت گوشش داد و گفت:
- تا صورتت بشوری من صبحونه رو اماده میکنم.

بعد از اتفاقی که دیشب بینشون افتاد این اخرین چیزی بود که جونگکوک از تهیونگ انتظار داشت و الان رسما دیدن پسر با اون پاهای لخت و صورت زیباش رگای تخم چشمش پاره شده بود. داخل دستشویی رفت و مشغول شستن صورتش شد.

تهیونگ نسکافه هاشون رو روی میز چید و بد از گذاشتن کمی میوه و تخم مرغ قاشق هاشون رو داخل نسکافه ها گذاشت تا شکر هاشون هم بزنن.

جونگکوک از دستشویی خارج شد و سمت میز اومد:
- ممنونم تهیونگی.

و با چشم های درشتش لبخندی به پسر زد. هر دو پشت میز نشستن و تهیونگ بعد از برداشتن تکه ی کوچیکی شیرینی ظرف شکر رو برداشت و رو به کوک گفت:
- شکر؟

جونگکوک لبخندی زد:
- ممنونم.

تهیونگ داخل فنجون های هردوشون شکر ریخت و بعد از برداشتن قاشقش مشغول هم زدنش شد. جونگکوک بدون اینکه روی حرکات ظریف پسر دقتی کنه گاز بزرگی به نون تستش زد و با تکیه دادن ارنجش به میز به تهیونگ نگاه کرد و مشغول جویدن شد.

تهیونگ زبونش روی لب های البالوییش کشید و بعد از دراوردن قاشق از فنجون نیشخندی زد و قاشق داخل دهنش کرد. جوری لیسش میزد انگار دیک جونگکوک توی دهنشه و صداهای ملچ ملوچش اشپزخونه رو پر کرده بود.

زبونش پشت قاشق کشید و پلک هاش رو بست:
- اوم...

سر قاشق رو کلا توی دهنش کرد و به بهونه ی اینکه داره نسکافه اش رو تمیز میکنه دوباره مک پر سر و صدایی بهش زد که جونگکوک با هول شدگی به سرفه افتاد.

سریعا با نوشیدن چند جرعه از فنجونش خودش رو جمع و جور کرد و سیخ سرجاش نشست. تهیونگ هم لبخندی زد و قاشق رو جوری کنار بشقابش گذاشت انگار مثل تمام روز های عادی عمل کرده و اغواگرانه قاشق رو مک نزده و نلیسیده.

I'M NOT A HUMAN🤖 | KVWhere stories live. Discover now