🔞after story🔞

1.1K 129 17
                                    


-آه... آه... وایسا... صبر کن...

تهیونگ تلاش کرد لب هاش رو از بین لب و دندون های گرسنه ی جونگکوک بیرون بکشه، هرچند زیاد موفق نبود اما بین نفس نفس زدن هاش تونست کمی سرش رو عقب بکشه و حرفش رو بزنه.
-نمیتونم تهیونگ، دیگه تحمل ندارم.

جونگکوک زمزمه کرد و دوباره بدن گرمش رو به بدن پسر فشار داد و لب هاش رو عمیق بوسید. زبونش رو توی دهن پسر هول داد و با بی قراری دستاش رو از روی کمر باریک تا باسنش پایین فرستاد و محکم باسنش رو فشار داد.
-عاح... کوک... جه مین...

کوک بالاخره بوسشون رو شکست و بوسه های ریز از گوشه ی لب پسر تا زیر گوشش نشوند و مشغول مکیدن لاله ی گوشش شد.
-جه مین مهدکودکه... دیر میکنیم.

-برام مهم نیست.

زمزمه کرد و دوباره لاله گوش پسر رو بین لب هاش گرفت و از خنکی گوشوارش اهی از ته گلو کشید. تهیونگ دستش رو از شونه های پهن پسر بالا تر برد و به موهای بلند و نقره ای رنگش چنگ زد.
-ممکنه... تعطیل... شده باشه...

بین نفس نفس هاش زمزمه کرد. این جونگکوک رو عصبی میکرد. وقتی داره با پسر عشقبازی میکنه اون نباید به هیچ چیز دیگه ای فکر میکرد.

با عصبانیت ناخواگاه با تفکراتی که توی ذهنش شکل گرفته بود گردن پسر رو گاز محکمی زد که صدای اخش رو شنید اما بلافاصله مشغول مکیدنش شد.
-وقتی دارم میبوسمت به هیچ چیزی فکر نکن!

توی گوش پسر بزرگتر زمزمه کرد و با دیدن نگاه متعجب و چشم های معصومش هیسی کشید و لب پایین پسر رو بین دندون هاش گرفت و سمت خودش کشید، همزمان دست رو روی شلوار گرمکن تهیونگ گذاشت و تیک نیمه سخت شدش رو مالید.

تهیونگ بالاخره چشم هاش بخاطر حرکات شیرین اما سکسی جونگکوک خمار شده بود و بعد از مکیدن لبش داخل دهنش دستش رو پشت گردنش پسر گذاشت و زمزمه کرد:
-عاح... لعنت بهت...

و لب هاشون رو اینبار خود بهمدیگه چسبوند و با بی قراری مشغول بوسیدن پسر شد. 3 روز از وقتی جه مین پیششون اومده گذشته بود و اونا حتی فرصت بوسیدن همدیگرو نداشت. اون دختر افریطه مدام زیرچشمی میپایدشون و حتی وقتی دست هم رو میگرفتن ادای بالا اوردن درمیاورد.

بچه های این دوره...

یقه ی تیشرت جونگکوک رو چنگ زد و بهش نشون داد میخواد زودتر همه چیز رو پیش ببره و پسر رو برهنه کنه. جونگکوک لب هاشون رو جدا کرد و تیشرتش رو همونجا کنار دیوار دراورد و روی زمین انداخت.

دو طرف صورت تهیونگ رو گرفت و دوباره با تشنگی به لب های پوف کرده و خیس پسر حمله کرد. از لب های اون پسر سیر نمیشد مزه ی خوشمزه ترین غذای عمرش رو میداد.

با ولع لب های تهیونگ رو میمکید درحدی که اخمی از درد بین ابروهای پسر بزرگتر قرار گرفت. تهیونگ دستش رو از کمر عضله ای جونگکوک تا سینه هاش کشید و شکم سفتش رو لمس کرد.

I'M NOT A HUMAN🤖 | KVWhere stories live. Discover now