-فاک... فاک... فاک... فاک... ایلوناااااااا؟
ربات سفید رنگ از پشت یکی از مبل ها نمایان شد و سمت میز بزرگ جلوی پنجره رفت که تهیونگ روش لم داده بود و سرش داخل صفحه ی دیجیتالی و دور و برشکه مربوط به شرکت بود فرو رفته.
-بله اقای کیم؟
تهیونگ چتری های بلندش رو بالا فرستاد:
-مگه بهت نگفتم اچ ار چیزی میفرسته به من خبر بده.-من دیروز صبح بهتون گفتم اقای کیم، اما شب که با اقای پارک به خونه برگشتید خیلی خسته بودید و زود خوابتون رفت.
تهیونگ اهی از سر بیچارگی کشید و گفت:
-باید برم شرکت.بعد از عوض کردن لباس هاش با کت شلواری تقریبا رسمی، کاغذ های مورد نیازش رو برداشت و از خونه بیرون رفت یکی از علایق بزرگش به این کار بخاطر دورکاریش بود و کار چنان سختی نبود و فقط طراحی اولیه ربات های دیجیتالی رو داشت اما الان با بهم ریختن یک سری طراحی ها و ارسالی های شرکت مجبور بود به اونجا بره.
داخل اتوبوس پرید و بعد از زدن اسانسور به طبقه ی سومش رفت و روی صندلیش نشست.
دکمه ی تهویه و کولر تک نفری رو زد و درجه اش رو روی خودش تنظیم کرد. دنیای رباتی بهترین چیز توی زندگی بود و گاهی نمیفهمید چرا جین هیونگ دوست داره همه چیز مثل قبل باشه.
وقتی به شرکت رسید باز هم تمام کارمند ها جوری بهش خیره شدند انگار ۴ چشم داره یا یه ادم فضایی عه و چند ثانیه بعدش مشغول پچ پچ شدن و تهیونگ بعد از تکون دادن سرش به در اتاق رئیس رسید و چند تقه به در زد:
-بیا تو...با شنیدن صدای مرد وارد اتاق شد و با استرس و ترس در رو بست:
-صبح بخیر قربان.رئیس سرش رو بالا برد و به محض دیدن تهیونگ دستاش رو با خشونت روی میز کوبید و فریاد کشید:
-کیم تهیونگ!تهیونگ سرش پایین انداخت و با ترس گفت:
-بله قربان.پیرمرد ضربه ای به پیشونی خودش زد و گفت:
-این چه طرز کار کردنه؟ میخوایی اخراجت کنم و یکی دیگرو بجات استخدام کنم؟-نه قربان.
-میخوایی تمام زحماتمون به باد بره؟
-نه قربان.
رئیس کاغذ هاش روی سطح میز پرتاب کرد:
-پس این... طرح کوفتیت چرا هنوز نصفس؟تهیونگ اب دهنش رو قورت داد:
-متاسفم قربان، خیلی سریع تمومش میکنم و به دستتون میرسونمش.
-بزرگترین کمپانی ربات سازی، پانمارک! داره پیشرفت زیادی توی ربات هاش میکنه و اگر به موفقیت برسه قراره بقیه ی کمپانی ها کم کم بسته و پلمپ بشن و توی احمق با این دیر کاری و تنبلی هات داری اونارو راحت تر به خواستشون میرسونی.
![](https://img.wattpad.com/cover/312068145-288-k872603.jpg)
YOU ARE READING
I'M NOT A HUMAN🤖 | KV
Fanfiction🤖اسم: من انسان نیستم. (کامل شده) 🤖ژانر: تکنولوژی/عاشقانه/ انگست/ اسمات🔞 🤖کاپل اصلی: کوکوی 🤖کاپل فرعی: یونمین 🤖نویسنده: mj_storiess ⚠️خلاصه: درحال حاضر هشتاد سال از سال ۲۰۲۰ میگذرد و انسان ها در عصر تکنولوژی و دانش به سر میبرند جایی که ربات ه...