💻part 3💻

1K 220 45
                                    

-فاک... فاک... فاک... فاک... ایلوناااااااا؟

ربات سفید رنگ از پشت یکی از مبل ها نمایان شد و سمت میز بزرگ جلوی پنجره رفت که تهیونگ روش لم داده بود و سرش داخل صفحه ی دیجیتالی و دور و برشکه مربوط به شرکت بود فرو رفته.

-بله اقای کیم؟

تهیونگ چتری های بلندش رو بالا فرستاد:
-مگه بهت نگفتم اچ ار چیزی میفرسته به من خبر بده.

-من دیروز صبح بهتون گفتم اقای کیم، اما شب که با اقای پارک به خونه برگشتید خیلی خسته بودید و زود خوابتون رفت.

تهیونگ اهی از سر بیچارگی کشید و گفت:
-باید برم شرکت.

بعد از عوض کردن لباس هاش با کت شلواری تقریبا رسمی، کاغذ های مورد نیازش رو برداشت و از خونه بیرون رفت یکی از علایق بزرگش به این کار بخاطر دورکاریش بود و کار چنان سختی نبود و فقط طراحی اولیه ربات های دیجیتالی رو داشت اما الان با بهم ریختن یک سری طراحی ها و ارسالی های شرکت مجبور بود به اونجا بره.

داخل اتوبوس پرید و بعد از زدن اسانسور به طبقه ی سومش رفت و روی صندلیش نشست.

دکمه ی تهویه و کولر تک نفری رو زد و درجه اش رو روی خودش تنظیم کرد. دنیای رباتی بهترین چیز توی زندگی بود و گاهی نمیفهمید چرا جین هیونگ دوست داره همه چیز مثل قبل باشه.

وقتی به شرکت رسید باز هم تمام کارمند ها جوری بهش خیره شدند انگار ۴ چشم داره یا یه ادم فضایی عه و چند ثانیه بعدش مشغول پچ پچ شدن و تهیونگ بعد از تکون دادن سرش به در اتاق رئیس رسید و چند تقه به در زد:
-بیا تو...

با شنیدن صدای مرد وارد اتاق شد و با استرس و ترس در رو بست:
-صبح بخیر قربان.

رئیس سرش رو بالا برد و به محض دیدن تهیونگ دستاش رو با خشونت روی میز کوبید و فریاد کشید:
-کیم تهیونگ!

تهیونگ سرش پایین انداخت و با ترس گفت:
-بله قربان.

پیرمرد ضربه ای به پیشونی خودش زد و گفت:
-این چه طرز کار کردنه؟ میخوایی اخراجت کنم و یکی دیگرو بجات استخدام کنم؟

-نه قربان.

-میخوایی تمام زحماتمون به باد بره؟

-نه قربان.

رئیس کاغذ هاش روی سطح میز پرتاب کرد:
-پس این... طرح کوفتیت چرا هنوز نصفس؟

تهیونگ اب دهنش رو قورت داد:

-متاسفم قربان، خیلی سریع تمومش میکنم و به دستتون میرسونمش.

-بزرگترین کمپانی ربات سازی، پانمارک! داره پیشرفت زیادی توی ربات هاش میکنه و اگر به موفقیت برسه قراره بقیه ی کمپانی ها کم کم بسته و پلمپ بشن و توی احمق با این دیر کاری و تنبلی هات داری اونارو راحت تر به خواستشون میرسونی.

I'M NOT A HUMAN🤖 | KVWhere stories live. Discover now