🍷part 21🍷

1.1K 175 108
                                    


تهیونگ درون کت و شلوار ابی روشن درحالی که سمت هواپیمای کوچیک میرفت سمت جونگکوک چرخید و استایلش رو چک کرد. پسر شلوار جین تنگی پوشیده بود با یه دورس گشاد طوسی رنگ خیلی تیپ خوشگل و کیوتی زده بود و تهیونگ با لبخند بهش خیره شده بود. جونگکوک دستش به خشتکش کشید و گفت:
- حتما باید شلوار انقدر تنگ باشه؟

- این بهترین شلواری بود که به لباست میومد.

- خب چرا یه لباسی نپوشیدم که با یه شلوار گشاد قشنگ بشه.

تهیونگ بلیت هاشون به گارد جلوی در نشون داد و بعد گفت:
- به مدت 1 هفته قراره توی پاریس بمونیم. چمدون هامون بیرونه.

مرد سر تکون داد و اجازه داد وارد بشن و سمت چمدون هاشون رفت تا توی هواپیما بزارتشون چند سالی میشد هواپیماهای جدید اختراع شده و هر کسی تک نفری یا با خانواده سفر میکرد درست مثل ماشین. هواپیماهای کوچیکی اندازه ی هلیکوپتر که فقط خلبان و کمک خلبان داخلش بود با مسافرا.

جونگکوک روی صندلی نشست و با چشمای پر ستاره اش به بیرون خیره شد. تهیونگ با هدایت مرد نگهبان چمدون هاشون رو جای خودشون گذاشت و نگهبان بعد از بیرون رفتن در رو پشت سرش بست.

هواپیما با گرد و خاک و سرصدای کمی شروع به حرکت کرد و خیلی اروم از روی زمین بلند شد.
- چقدر باحاله تهیونگ.

تهیونگ کنار پسر نشست و کتش رو دراورد. همه چیز از داخل هواپیما خیلی رویایی تر دیده میشد. تهیونگ با شیطنت بسته ای از جیبش بیرون کشید و گفت:
- نگاه کن چی اوردم.

جونگکوک بسته رو از جونگکوک گرفت و بعد از بوییدنش گفت:
- اوه خدا این چیه؟

- لوب موزی... مطمئنم خیلی خوشت میاد.

جونگکوک نوچی کرد و لوب رو به پسر برگردوند اما تهیونگ سخت مشغول تماشای ابر ها بود. تهیونگ با شوق به ابر های مختلف اشاره کرد و سمت جونگکوک چرخید:
- کوک... اونو ببین...

جونگکوک سری تکون داد اما هنوزم چشمش زوم حرکات زیبای پسر بزرگتر بود جوری که با اشتیاق به پایین انگار میکرد و خنده ی مستطیلی شکلش روی لب هاش بود چیزی بود که برای جونگکوک زیادی سخت بود تا هضمش کنه. دستش پشت صندلی تهیونگ گذشت و بعد از چرخوندش صورتش توی چشم هاش خیره شد.
- میدونستی وقتی میخندی خیلی خوشگل میشی هیونگ؟

تهیونگ با شنیدن حرف پسر گونه هاش رنگ گرفت بعد از اینهمه مدت جونگکوک هنوزم جوری صادقانه بهش ابراز علاقه میکرد که رنگ و روش تغییر میکرد. هوا تقریبا دشت سرد میشد ما تهیونگ خداروشکر میکرد سیستم گرمایش هواپیما روشنه.

یعنی دلیل حرارت بدنش هم همین بود یا اینکه جونگکوک مدام به صورتش نزدیک میشد. پلک هاش با حس گرمای لبهای پسر روی لب هاش روی هم افتاد و بوسه ی گرم و عمیقی رو روی صندلی های هواپیما شروع کردن. جونگکوک با هر دو دست صورت پسر رو قاب گرفت و به بوسیدنش سرعت بیشتری داد.

I'M NOT A HUMAN🤖 | KVWhere stories live. Discover now