🍢part 17🍢

984 185 89
                                    


-داری جدی میگی؟

-اره و بعدش یهو شروع کرد به گریه کردن.

ابروهای جیمین تا اخرین حد بالا رفته و نمیدونست چی باید بگه.
-فکر میکردم این قضیه رو پشت سر گذاشتیم و قرار نیست انقدر زود به هر چیزی ریکت بده.

جیمین چشم هاش رو تنگ کرد و متفکرانه پرسید:
-میدونستی جونگکوک یه چیزیش هست؟

-معلومه که یه چیزیش هست، دو ثانیه خیلی محافظ کار و جنتلمنه و دو دقیقه ی بعد مثل یه بچه ی 2 ساله گریه میکنه، همشم تقصیر اون دوست پسر لاشی توعه.

چشمای جیمین گرد شد و کوسن طوسی رنگ مبل رو سمت تهیونگ پرتاب کرد:
-هی... اون ربات دل نازکت عاشق تو شده چه ربطی به دوست پسر من داره؟

تهیونگ نفسش با کلافگی بیرون داد و به بالشی که به پاش برخورد کرد توجهی نکرد:
-نگرانشم...

-الان کجاست؟

جیمین با گیجی پرسید و تهیونگ به در اشاره کرد:
-فرستادمش کمی نودل بخره برای شام، تو میمونی؟

-نه اومدم بقیه وسایلم بردارم، یونگی بالاخره بهم گفت برم پیشش زندگی کنم.

لبخندی روی لب های تهیونگ نشست و با ذوق گفت:
-داری جدی میگی؟

-اره، با اینکه حس میکنم یکم برای این درخواست زوده اما خب، زندگی کردن با کسی که خیلی وقته روش کراشم چیز خوبیه بهم فرصت میده بتونم بیشتر بشناسمش.

تهیونگ سر تکون داد و جیمین لباش اویزون کرد:
-اما تو با جونگکوک زندگی میکنی و حتی تا یه میک اوت هم پیش نرفتید.

تهیونگ گیج و ترسیده بود با دست هاش صورتش رو پوشوند و کمی خم شد تا بتونه دستاش روی زانوهای لختش بزاره:
-نمیدونم باید چیکار کنم! خیلی مسخرس بعد از اینهمه سال الان به همچین جایی رسیدم.

جیمین شیطون شد:
-پس توام میخواییش؟

-البته که میخوام!

تهیونگ با بی حوصلگی و کلافگی تقریبا فریاد زد فکر میکرد جیمین تیز تر از این حرفا باشه و نیاز نباشه همچین چیزی رو بلند به زبون بیاره غافل از اینکه جیمین خبر داشت و دلش میخواست تهیونگ بلند بیانش کنه، چشماش رو ریز کرد و بعد از لیسیدن لب هاش با شیطنت گفت:
-میدونی... من یه چیزی دارم، نمیخواستم بهت بدمش اما از اونجایی که خیلی بدبخت بنظر میرسی فک میکنم بتونه کمکت کنه.

تهیونگ دستاش از جلوی صورتش برداشت و به جیمین نگاه کرد:
-چی؟

جیمین از داخل کیفش مجله ی تقریبا ۱۰، ۲۰ صفحه ای رو بیرون کشید و بالا گرفتش. تهیونگ به محض دیدنش سمتش خیز برداشت تا مجله رو بگیره اما جیمین دستش رو عقب کشید:
-واو... واو... گوش کن، زیاده روی نمیکنی، خیلی با دقت بخونش.

I'M NOT A HUMAN🤖 | KVWhere stories live. Discover now