📸part 22📸

954 158 54
                                    

سلام بچه ها.
اینبار بخاطر سورپرایزی که داشتم این بالا بهتون سلام دادم.
خب این پارت رو کامل بخونید و تلاش کنید تک تک لحظه هارو تصور کنید ، دلیل کوتاه بودن پارت هم همینه چون بیشتر فضا سازی بوده و مکالمه ی زیادی توش نداره.

سورپرایز اخر پارته...
اما بعد از تموم کردن پارت ببینیدش.

موسیقی این پارت: sweet night by v

_________________________________________________

صدای چلیک بلند و فلش پر نوری اخم عمیقی روی پیشونی تهیونگ پدید اورد دستش رو صورتش کشید و تصمیم گرفت سرش رو زیر بالش ببره تا نور خورشید اذیتش نکنه.

اما این نور سفید و ثانیه ای که بهش نمیخورد نور خورشید باشه با شوک و ترس چشماش رو باز کرد و همون لحظه جونگکوک مثل یه خرگوش سفید از کنار تخت بالا پرید و دوربینش رو جلوی چشمش قرار داد:
-تهیونگ... بگو کمچی...

و بدون اینکه صبر کنه حتی پسر پلک بزنه دوباره صدای کلیک عکس و فلش توی صورت تهیونگ برخورد کرد و جونگکوک عکس بعدیش رو هم داخل اون دوربین قدیمی و کلاسیک ثبت کرد.
-داری چیکار میکنی... جونگکوکی...

تهیونگ درحالی که چشمش رو میمالید پرسید و جونگکوک با شوق خودش رو کنار اون روی تخت پرتاب کرد. دوربین رو بالا گرفت و گفت:
-ته... من اینو توی چمدونت پیدا کردم... تو از وسیله های قدیمی خوشت نمیاد برای چی اینو داری؟

ته خندید و نگاهی به دوربین قدیمی انداخت:
-این خیلی قدیمی عه... برای مادر بزرگم بوده.

جونگکوک لبخند پررنگی زد که دندون های بزرگش رو نمایان کرد:
-میخوام امروز ازت کلی فیلم بگیرم هیونگ...

تهیونگ به خنده افتاد و از روی تخت نیمخیز شد. جونگکوک هم بلند شد و گفت:
-بریم بگردیم؟

تهیونگ سر تکون داد و بعد از شستن صورتش و مسواک زدن گفت:
-امروز چت شده جئون جونگکوک؟

-میخوام یه روز خاص و عاشقانه توی پاریس برای دوست پسرم بسازم.

بعد از گفتن حرفش مچ تهیونگ رو کت قهوه ای رنگش رو برداشته بود چنگ زد و با همدیگه از هتل بیرون اومدن.

تهیونگ خندید و دنبال پسر راه افتاد کجا میتونست همچین دوست پسر بی نقص و رمانتیکی پیدا کنه اون هیچ چیز رو با جونگکوک عوض نمیکرد. انگشت هاش رو بین انگشت های پسر قفل کرد و بهم داخل خیابون های پاریس قدم گذاشتن.

شاید زیاده روی باشه اما بنظر تهیونگ عاشق ترین شهر پاریسه و نگاه کردن بهش برای اولین بار با جونگکوک بیش از حد احساساتیش میکرد. جونگکوک دوربین رو سمت تهیونگ چرخوند و هر ثانیه درحال فیلمبرداری ازش بود.

حتی وقتی وارد یه کافه ی تم گرم شدن تا بتونن قهوه ی صبحگاهیشون رو از قهوه های فرانسه امتحان کنن. تهیونگ قاشقی که سمتش گرفته بودن داخل دهانش گذاشت تا چیزی که حتی نمیدونیست چیه رو تست کنه و بلافاصله چهره اش درهم شد.
-اوه... چقدر تلخ بود.

I'M NOT A HUMAN🤖 | KVWhere stories live. Discover now