🚚part 31🚚

781 135 25
                                    


کاور جدید🥲🥲🥺🥺🤧🤧👆👆

€_______________________________________________€

جونگکوک بعد از تمرین کردن روی میز خودش رو کنار تهیونگ روی مبل سفید طوسی انداخت و دستش دور کمر پسر حلقه کرد تا اونو بکشه توی بغل خودش.
تهیونگ لبخندی بخاطر حرکت پسر روی لب هاش نشست و گونه اش رو به سینه اش چسبوند.
-کوکی؟

جونگکوک سرش به پشت مبل تکیه داد و زیرلب درحالی که نوک انگشتاش رو نوازش وار روی بازوی تهیونگ میکشید پرسید:
-هوم؟

تهیونگ خودشو بیشتر جمع کرد، انگار میخواست با جونگکوک یکی بشه:
-امروز دوش حموم خراب شد، میشه بهم بلک کارتتو بدی فردا برم یدونه جدیدشو بخرم؟

ابروهای جونگکوک بالا پرید:
-خراب شد؟ چجوری؟

تهیونگ با خجالت لبش رو گزید:
-میخواستم از جا درش بیارم پایین تنم رو بشورم یهو شکست.
جونگکوک خنده ای کرد. اولش متوجه حرف تهیونگ نشد اما با تحلیل کردنش کمی عقب رفت و وقتی سر پسر از روی سینه اش بلند شد به چشماش نگاه کرد:
-چی؟ دوش پایین تنه گرفتی؟

-میخواستم سوراخم رو بشورم.
تهیونگ نق زد و اخم کرد:
-حالا مجبورم بهت توضیح بدم؟ بهم پول قرض میدی یا نه؟

جونگکوک لبخندی زد و با شیطنت به تهیونگ خیره شد درحالی که کارتش رو از جیبش درمیاورد و سمتش میگرفت:
-بیا بیبی.

تهیونگ بخاطر کلمه ی بیبی اخمش شدیدتر کرد و کارت از دست پسر کوچیکتر گرفت.
-میدونی که این چند روز خیلی کسل شدم.

-برای کنسلی کار پاریس؟

تهیونگ لباش اویزون کرد و با دراز کشیدن روی مبل سرش رو روی رون عضله ای و سفت جونگکوک گذاشت:
-وقتی پانمارک گرفته بودمون نتونستم جواب تلفناتشون رو بدم و اونام از لیست حذفم کردن. وقتی دوباره باهاشون تماس گرفتم... بهم گفتن برام جایگزین اوردن.

جونگکوک با زبونش لباش رو تر کرد و مشغول نوازش موهای مشکی تهیونگ شد:
-میگم ته...

-هوم...

-نظرت چیه یه خونه ی جدید بگیری؟

تهیونگ چشماش گرد شد:
-چی داری میگی؟

-منظورمه... یجورایی تمام خاطرات تلخ این خونه رو پشت سر بذاری و باهم بریم یه جای جدید زندگی کنیم.

تهیونگ کمی چرخید تا با جونگکوک تماس چشمی نداشته باشه:
-نمیدونم کوک... یکم زیادی نیست؟

جونگکوک صورت پسر رو نوازش کرد:
-هی... من میخوام اینکارو برات انجام بدم. اگه خودتم بخواییش. دوست ندارم اینجا زندگی کنم تهیونگ میخوام درکم کنی.

تهیونگ هنوزم دودل بود اما با یاداوری اولین خاطراتی که تهیونگ از این خونه داره نفسش رو بیرون داد و گفت:
-اما الان نزدیک کریسمسه. اساس کشی خیلی سخته.

I'M NOT A HUMAN🤖 | KVWhere stories live. Discover now