🍕part 7🍕

966 219 50
                                    


از اینکه یکی از قفل هاش باز شده بود شدیدا خوشنود بود چون میتونست توی تاریکی و بیهوشی جسمش، حس کنه جسمی اروم روی صورتش کشیده میشه چیز تقریبا نرم و گرمی عه.

لای پلک هاش رو باز کرد و هنوز جریان بر گرفتگی شدیدی توی تمام بدنش حس میکرد اما جالب بود غیر از مواقع روشن شدن کلید هاش احساس دردی توی بدنش نداشت.

اولین چیزی که دید اولین انسانی بود که بخاطر مهربونیش بهش دل بست. کیم تهیونگ کمی روی صورتش خم شده و حوله ی گرمی روی گونه اش میکشید.

به محض دیدن چشم های بازش عقب رفت و با اخم کمی روی تخت جا به جا شد:
-تو یه رباتی.

جونگکوک سرش چرخوند و با دیدن فضای سفید و رو تختی سفید رنگ کمی روی دست هاش بلند شد:
-من... من کجام؟

تهیونگ حوله رو دوباره روی صورت پسر کشید و گفت:
-توی خونه ی من. سیم های داخلیت الکتریسیته کرده و رو به سوختگی داشتی میرفتی. تو نمیدونی نباید زیر بارون و اب باشی؟

جونگکوک در سکوت به چهره ی سرزنشگر تهیونگ خیره شد. یعنی اون نگرانش شده بود؟

اربابش بهش اهمیت میداد و الان نگران شده بود؟

-اصلا میدونی تو یه رباتی جونگکوکی؟

-تو منو نجات دادی ارباب.

تهیونگ حوله رو روی میز کنار تختش پرت کرد و پیشونیش رو به دلیل لقب مزخرفی که این ربات قرار نبود رها کنه مالید.
-اره من نجاتت دارم! حالا دراز میکشی تا من یه کاری انجام بدم؟

جونگکوک با لبخندی دندون نما تند تند سر تکون داد و روی تخت بدون هیچ حرف دراز کشید.

تهیونگ دست سمت یقه ی جونگکوک برد و وقتی دید پسر باز هم چیزی نگفت شکش به یقیش تندیب شد و اون پسر واقعا یه ربات بی حس و اهنی بود.

جلوی قفسه ی سینش رو باز کرد و طبق اموزشی که دیده بود بزرگترین محل الکترونیک ربات ها که اطلاعات اونجا قرار داشت قسمت قفسه ی سینه ی اونا هست.

بعد با کشیدن انگشت هاش روی بدن پسر تلاش کرد سفتی اهن رو حس کنه.
-دست هات خیلی زیبان ارباب.

حرکت انگشت هاش متوقف شد وقتی صدای نرم جونگکوک رو شنید و نگاهش رو بهش دوخت. اون پسر غیر از احساسات به خرج دادن کار دیگه ای هم بلد بود؟

-بیخیال اینجوری حرف زدن شو و دیگه به من نگو ارباب فهمیدی؟

تهیونگ با تندی گفت و توی یک ثانیه لبخند جونگکوک از روی لب هاش محو شد و با چرخوندن صورتش تهیونگ تونست اشک داخل چشم هاش رو ببینه.

کدوم رباتی بود که میتونست اشک بریزه؟

هیچکدوم.

کمی خم شد و چاقوی کنار پیش دستی بشقابش رو برداشت با یک برش سطحی و کوچیک پوست پلاستیکی پسر میتونست به اطلاعات داخلش دست پیدا کنه و بفهمه این موجود عجیب و غریب چی میتونه باشه.

I'M NOT A HUMAN🤖 | KVWhere stories live. Discover now