PART 4

1.2K 225 2
                                    

برای باره دوم یونگیو نات کرد و دیکشو به آرومی از سوراخه ملتهبش بیرون آورد
یونگی به قدری زجه زده بود که صداش گرفته بود
با نگاه کردن به چهره ی پر درد یونگی خانوادشو لعنت کرد
به سمته حموم رفت و بعد از پر کردن وان بیرون اومد
یونگی خوابو بیدار بود
_دوباره میخوای انجام بدی؟
+اینار تو حموم انجام میدم که کمتر درد بکشی .. اینبارم اصلا تحریک نشدی چرا داری با خودت اینطوری میکنی؟
_دسته خودم نیست
یونگیو براید استایل بلند کرد و به سمت حموم رفت یونگیو توی وان داغ گذاشت و با خدمات تماس گرفت تا بیان و تختو تمیز کنن
.
بعد از اینکه خدمتکارا رفتن وارد حموم شد
یونگی به پهلو توی وان خوابیده بود
به نظرش اگر یکباره دیگه با یونگی رابطه داشت حتما حالش بد میشد
وارد سویس بهداشتی شد و با فکر کردن به رابطه های که با همسرش داشت شروع به جغ زدن کرد
وقتی احساس کرد نزدیکه دست نگه داشت و به سمت حموم رفت
وارد وان شد و یونگیو روی پاهاش نشوند و آروم واردش شد
به خاطر رابطه های قبلی یونگی کمتر دردو احساس کرد
آروم یونگیو چندبار روی دیکش بالا وپایین کرد و خیلی زود به کام رسید
یونگیو به خودش چسبوند و سرشو روی سینش گذاشت
قطره های اشک یونگی روی قفس سینش میریخت
شروع به نوازش کمرش کرد
وقتی ناتش بزرگ شد یونگی ناله کرد و به شونه هاش فشار داد
+متاسفم
بعد از چند دقیقه ناتش از بین رفت و خودشو بیرون کشید
با تعجب از بی حرکت بودن یونگی بهش نگاه کرد و دید خوابش برده
شروع به شستنش کرد و حتی زمانی که سرشو شست و روی سرش آب میریخت یونگی خیلی هوشیار نشد
تمام قفس سینش کبود شده بود و چهرش مثله مرده ها بود
مطمئنن امشب درده خیلی زیادو تحمل کرده بود
وقتی از حموم بیرون اومد هوا گرگ و میش بود ساعت ۵ صبح بود
یونگیو همونطور با حوله روی تخت گذاشت و روش پتو انداخت
به چهرش نگاه کرد
دلش خیلی به حالش میسوخت
اون حتی یه بارم کام نشد که هیچ حتی تحریکم نشد
+امیدوارم دیگه لازم نباشه تکرارش کنیم
.
.
.
ساعت ۱۲ ظهر بود و هنوز تهیونگ برنگشته بود حتی تلفنشم خاموش بود
با صدای در با عجله بلند شد و به سمت در رفت و با دیدن تهیونگ که یه آدم پتو پیچ شدرو بغل کرده بود خشکش زد
+سلام
/چیشده؟
+حالش بد شد
به طرف تهیونگ رفت تا بتونه یونگیو چک بکنه
/یعنی چی که حالش بد شد !؟
+دیشب خیلی بهش فشار اومد در حدی که حتی فکرشم نمیتونی بکنی .. ساعت ۵ صبح بود که خوابید درواقع یه جورایی بیهوش شد
یونگی صورتش مثله گچ سفید بود و عرق سرد روی پیشونیش نشسته بود
/الان باید چیکار کنیم ؟
+ من توی هتل هرچقدر سعی کردم بیدارش کنم نشد .. چشماشو باز میکنه اما خیلی هوشیار نیست
/دیشب چی شده تهیونگ ؟ یعنی چی که بهش فشار اومده ؟
+...
/من برام مهم نیست چیکار کردید فقط بگو چرا الان حالش اینجوریه !؟
+دیشب سه بار ناتش کردم .. یه بارم تحریک نشد تمام مدت زجه زد و درد کشید یه جوری بود که انگار به خواست خودش نیستو دارم بهش تجاوز میکنم
/بهت که گفتم میترسه
+یه چیزی بیشتر از ترس بود اول که رفتم هتل داشت سکته میکرد مجبور شدم چقدر ارومش کنم ولی خیلی تغییری نکرد
/باید ببریمش بیمارستان
+نه زنگ میزنم خوده جونگکوک بیاد ما که نمیتونیم همینجوری بریم ممکنه پاراپاتزی ها ببیننمون
/پس ببرش تو اتاقش
.
.
با صدای زنگ موبایلش اروم سره جیمینو از روی بازوش برداشت و بلند شد تا تلفنو جواب بده
&بله ؟
+سلام جونگکوک
&اوه تهیونگ سلام
+فکر کنم خواب بودی
&اره بالاخره یه روز تعطیل بودم و تو گند زدی بهش
+معذرت میخوام کاره مهمی دارم میتونی بیای خونم؟
&چیشده؟
+من دیشب با اون امگا رابطه داشتم حالش خوب نیست میتونی بیای اینجا ؟
&باشه تا یه ساعت دیگه میام
بعد از قطع کردن تلفن به سمت تخت برگشت که با لبخند جیمین روبه رو شد
٫صبح بخیر
&بیدارت کردم ؟
٫نه ساعت ۱۲ظهره دیگه باید هردومون بیدار میشدیم
&من باید برم خونه ی ته امگایی که قرار بود بچشونو بیاره حالش خوب نیست
٫اوه
&میخوای باهم ناهارو بیرون بخوریم ؟
٫اما تو که داری میری!
&ایرادی نداره توام باهام بیا بعدش میریم
٫پس بهتره زودتر بریم
.
.
از اتاقه یونگی بیرون اومد و کناره تهیونگ نشست
/دلم براش میسوزه
+منم
/حالش اصلا خوب نیست امیدوارم نیازنباشه بازم اینکارو تکرار بکنید وگرنه یه بلایی سرش میاد
با صدای در هردو بلند شدن
/سلام خوش اومدید
٫ممنون نونا
+لطفا زودتر بیا ببینش جونگکوک حالش اصلا خوب نیست
جونگکوک به سمته اتاقه یونگی رفت اما همین که چشمش بهش افتاد همونجا خشکش زد
تهیونگ همینطور از اتفاقاتی که افتاده بود توضیح میداد و حواسش به کوک نبود
+کوک .. کوووک
&بله؟
٫عزیزم حواست کجاست ؟
&من میشناسمش
/از کجا میشناسیش ؟
&این پسر جفتمه .. همونی که یکساله پیش قبل از اینکه با جیمین ازدواج کنم ردش کردم
+متاسفم که اینطوری آشنا درومدید ولی حالش اصلا خوب نیست فعلا به درمانش برس تا بعد
.
.
(توی این فیک اگر دونفر باهم جفت باشن و یکی از طرفین بخواد جفتشو رد کنه دیگه هیچ کششی به هم دیگه ندارن و همینطور هیچ جفت دیگه ای هم نمیتونن داشته باشن .
هر گرگی فقط یه جفت داره که یا همدیگرو قبول میکنن ویا رد میکنن .
اگر فردی عاشقه کسی بشه که جفتش نیست اهمیتی نداره و میتونن مثله دوتا جفت واقعی باهم باشن )

Hope (Completed)Where stories live. Discover now