2. مزایده؛

4.1K 708 53
                                    

فضای نسبتاً بزرگ سالن با افرادی پوشیده با کت و شلوار و لباس‌های گرون، پر شده بود.

بعضی از افراد پارتنر و تعدادی دیگه‌شون امگاهایی زیبا رو برای جلب توجه بیشتر، در کنار خودشون داشتن.

بادیگاردها کنار ستون‌های سالن صف کشیده و از ورود هر شخص متفرقه‌ای جلوگیری می‌کردن.

نیم‌نگاهی به جیمین که دستش رو توی جیب شلوار اتوکشیده‌اش فرو برده و با سری بالا اطراف رو در نظر گرفته بود، انداخت و وقتی نتونست جایگاهشون رو پیدا کنه، از مستخدمی که درحال ردشدن از جلوش بود، پرسید:

_میز ما کدوم یکیه؟

بتای جوان با دیدن شخص روبه‌روش به‌سرعت تعظیم و به اولین میز گرد توی سالن اشاره کرد.

_اونجاست. نوشیدنی چی میل دارید آقا؟

نگاهی سرسری به سینی توی دست‌های پسر و نوشیدنی‌هاش انداخت و بعد از برداشتن یه گلس ویسکی، از کنارش رد شد.

_همین کافیه.

جیمین اما درخواست یه بطری شراب انگور کرد و با کمی تأخیر، سر میزشون جا گرفت.

زیاد طول نکشید که چراغ‌های سالن -به‌جز تعدادی اندک که مسئول روشن‌ نگه‌داشتنِ سِن بودن- خاموش بشن و مزایده آغاز.

قبل از اینکه مجری روی سن بیاد و پشت میکروفن بایسته، بتای جوان سر میزشون اومد و بعد از قراردادن دوتا گلس و بطری شراب روی میز، تعظیم و پچ‌پچ کرد:

_شرابتون قربان.

جیمین بدون حرف سرش رو برای پسر خدمتکار تکون داد و حرفی نزد.

لحظه‌ای بعد صدای مجری از داخل بلندگوهای سالن به گوش‌هاشون رسید.

_به پونزدهمین مزایدهٔ الماس خوش اومدید! قبل از اینکه مزایدهٔ امشب رو بدون اتلاف وقت شروع کنیم، به‌طور اختصاصی بابت حضور دوبارهٔ تاجر تازه‌کار و موفقمون، ازش تشکر می‌کنم. جناب جئون جونگ‌کوک!

تمام‌شدن جملهٔ مجری مساوی‌ شد با چرخیدن سر تمام افراد حاضر در سالن به‌سمت آلفا.

همگی -از جمله جیمین- از روی احترام از روی صندلی‌هاشون بلند شدن و براش دست زدن؛ جونگ‌کوک اما به لبخندزدن و تکون‌دادن سرش اکتفا کرد و لحظه‌ای بعد همه سر جای خودشون برگشته بودن.

دیگه کسی نبود که اون مرد رو نشناسه. تمام کره و حتی تاجرهای خارجی جئون جونگ‌کوک رو به‌خاطر موفقیت توی زمان کم و سن پایین -اون هم بدون تجربه و شهرت خانوادگی توی این حرفه- تحسین می‌کردن و آلفا به این تحسین‌ها عادت کرده بود.

_خیلی‌خب، می‌ریم سراغ شروع مزایده؛ با اولین الماس نایابِ امشب!

مجری با دستش به‌سمت چپش اشاره کرد و پسری جوان با سینی توی دستش روی سن -کنار مجری- ایستاد.

Pudding (Kookv)Where stories live. Discover now