17. رات آلفای من؛

3.8K 693 139
                                    

چشم‌هاش درشت شدن و قبل از اینکه حتی بتونه چیزی بگه، هر دو توی اتاق بودن و آلفا خیره به چشم‌هاش، درحال بستن در بود.

_آم... چیزی شده؟

تهیونگ این سؤال رو به‌آرومی و با کمی تردید پرسید، چون مرد حتی بعد از بستن در، تا لحظاتی هنوز هم سکوتش رو حفظ کرده بود و درنهایت وقتی این سؤال رو شنید، نفسش رو به بیرون فوت کرد.

دستش رو روی شونهٔ امگا گذاشت و به‌سمت در هلش داد تا بهش تکیه بده و هم‌زمان با حرکت ناگهانیش، با صدایی آروم -و تقریباً زمزمه‌وار- پرسید:

_ما ازدواج کردیم، نه؟

پسر جوان که حتی از قبل هم بیشتر شوکه بود، کمی مکث و لب‌هاش رو یه بار برای به زبون آوردن چیزی باز و بسته کرد؛ اما درنهایت تنها سرش رو به نشونهٔ مثبت تکون داد و بعد دید که جونگ‌کوک دستش رو از زیر یه طرف کتش داخل برد و هم‌زمان که پشت کمرش می‌ذاشت، سؤال دیگه‌ای پرسید؛ اما لحنش طوری بود که انگار دنبال جواب نیست و صرفاً داره با خودش تکرارش می‌کنه.

_بنابراین... مشکلی نداره اگر این کارو بکنم، نه؟

و بلافاصله بعدش بدن پسر رو با استفاده از کمرش، به‌طرف خودش کشید و تقریباً هیچ فاصله‌ای بینشون وجود نداشت.

_یا حتی این کار رو؟

توی اون لحظه افکار مختلفی توی ذهن آشفته و پر از استرس تهیونگ درحال گردش بودن.
اینکه قصد آلفا از اون حرکات و حرف‌ها چیه؟ آیا می‌خواد مثل این ازدواج و مارک، چیز دیگه‌ای رو هم بهش تحمیل کنه؟

_جونگ‌کوک ش‍ـ...

_درد می‌کنه؟

به‌سختی لب باز کرد تا چیزی بگه؛ اما مرد بین حرفش پرید و بعد تهیونگ نگاهش که به مارکش خیره بود رو دنبال کرد.

_آه... نه، فقط اولش درد داشت...

_خوبه.

آلفا اون کلمه رو درحالی زمزمه کرد که دست دیگه‌اش رو به گردن پسر می‌رسوند. بعد نگاهش رو به چشم‌هاش داد و هم‌زمان که انگشت شستش رو روی رد مارکش می‌کشید، با لحنی واضح‌تر به حرف اومد:

_می‌خوام یه سری چیزها رو برات روشن کنم تهیونگ.

کمی مکث و بعد اضافه کرد:

_از اونجایی که هردو آدم‌های بالغی هستیم و بهتره که حرف بزنیم؛ تا حدس.

_باید... حتماً توی این حالت اون چیزها رو برام روشن کنی؟

تهیونگ بعد از کشیدن زبونش روی لب‌هاش، با کمی مکث پرسید و لبخند کمرنگی روی لب‌های آلفا نشست.
دستی که روی گردنش بود رو به داخل موهاش هدایت کرد و پاسخ داد:

_این‌طوری توجه بیشتری روی حرف‌هام داری و فکرت نمی‌تونه به‌جز من سمت چیز دیگه‌ای بره؛ می‌تونه؟

Pudding (Kookv)Where stories live. Discover now