پارت 18

219 68 41
                                    


جکسون ابرویی بالا انداخت : چیه نکنه دوست پسرته؟
چشم های ییبو گرد شد.
+من.. من گی نیستم!
جیانگ ضربه ای به بازویش زد.
جیانگ : ولی من هستم پس بکش کنار!
پی شین : اگه خوشگل باشه منم گیم!
جکسون : اگه کیوت و بغلی باشه منم هستم!
فن شینگ : اگه کونش خوشگل باشه منم هستم!
گوچنگ خیس عرق و خسته از رقص به میز دوستانش برگشت.

گوچنگ : بحث سر چیه؟ منم هستم بچه ها.
پسرها خندیدند و ییبو با حرص داد زد.
+جان گا مال منه.
دوستانش که از اذیت کردنش لذت میبردند شات ابجو دیگری پر کردند و به دستش دادند.
جیانگ : تو مستی!
+نیستم.
جیانگ : ببین پی شین تقریبا غش کرده. اگه مست نیستی این شاتم بخور.
پی شین که گونه هایش سرخ شده بود گفت : من مست نیستم.

فن شینگ موهایش را نوازش کرد : اهه دوست پسر کوچولو من. هرچقدر میخوای مست کن من مواظبتم.
پسرها به مسخره بازی هایشان ادامه می دادند. برای آن ها همه چیز صرفا شوخی و سرگرمی بود ولی ییبو هرچند مست ، اما صادقانه با احساساتش مواجه شد. فهمید حاضر نیست کسی را صمیمی و نزدیک به جان ببیند.
اسم این احساس چیست؟
انگشتان بلندی بین موهایش رقصید و ییبو سرش را بلند کرد. مردی مهربان با پیراهن سفید رنگ و صدای گرمش گفت.
_سلام ییبو.
چشمانش سرخ بود یا ییبو اینطور حس میکرد؟

**********************

بعد از دریافت لوکیشن ریموت را چنگ زد و به سوی پارکینگ دوید. موبایلش را به گوشش چسباند و چندبار ییبو را صدا زد ولی جوابی نمیشنید.
به نظر جیانگ فراموش کرده به ییبو بگوید با جان صحبت کند.
پشت فرمان نشست و به راه افتاد. موبایلش را روی اسپیکر گذاشت تا اگر ییبو خواست صحبت کند صدایش را بشنود ولی جز خش خش چیزی نمی شنید. همین که حال پسرکش خوب است برایش کافی بود.

برای اولین بار ییبو بدون اینکه اطلاع دهد تا یازده شب بیرون ماند و جواب تماسهای جان را نمی داد. حداقل با دوستانش مشغول خوش گذرانی بوده و نه تصادف کرده و نه دزدیده شده!
از اسپیکر موبایلش شنید.
+جان گا فقط با من مهربونه. هیچکس حق نداره مخشو بزنه.
با شنیدن صدای بی حالش خندید. این پسرک شیرین..
صدایی که نمیشناخت گفت : چیه نکنه دوست پسرته؟
+من گی نیستم!

زیر لب احمقی گفت. دوستانش سر به سرش میگذاشتند و صداها واضح بود. جان میدانست پسرها آن هم بعد از چند شات الکل ، چه شوخی های مسخره ای میکنند پس فقط با لبخند به حرفهایشان گوش کرد و در خیابانها به سوی کلاب که زیاد هم دور نبود ، راند.
+جان گا مال منه.
با شنیدن این جمله چیزی در قلب جان لرزید. مالِ وانگ ییبو بودن؟
گوشه ای پارک کرد. چرا این جمله اینچنین وجودش را لرزاند؟
فرمان را در حلقه تنگ انگشتانش فشرد.
_اون فقط یکم حسوده.
قطعا نمیتوانست دلیل دیگری داشته باشد! وابستگی ییبو کم تر شده و به جایش مالکیت طلبی و حسادت ریشه دوانده است.
_احمق نشو شیائو جان.

Hold Me Tight _ YizhanWhere stories live. Discover now