پارت 52*

268 54 7
                                    

هرگز چنین بدن تراش خورده ای ندیده بود! حتی از تماشایش عضوش سخت میشد!
_همه چیزو باید دوبار تکرار کنم؟
جان گفت و به ییبو نزدیک شد و لبهایش را به لبهای او چسباند. ییبو اول شوکه بود اما خیلی زود دستانش دور کمر او حلقه کرد و انگشتانش روی پوست سردش سر خوردند. جان بوسه را قطع کرد. یقه ش را گرفت و به پایین تخت هلش داد. ییبو تلو خورد اما صاف ایستاد.
_لخت شو.

جان روی تخت نشست و پاهایش را اویزان کرد. دست هایش را عقب برد و تکیه گاه کرد.
_نگات میکنم تا برای من لخت شی.
ییبو با دیدن پوزیشن او اهی کشید. عضو نیمه سختش اصلا کوچک نبود و نمیدانست قرار است امشب چطور بگذرد! کاپشن و لباسهای راحتی ش را زیر نگاه داغ او دراورد . جان با نیشخندی کج تماشایش میکرد.
_لباس زیرتم در بیار.
مطیعانه کاری که میخواست انجام داد.
_پسر خوب.. حالا بیا اینجا و برام ساک بزن! نشونم بده این سالا چی یاد گرفتی.
ییبو هنوز سردرگم بود اما با وجود صدای جادویی او و عطشی که برای لمسش داشت تنها کاری که میتوانست انجام دهد اطاعت بود. بین پاهایش نشست.
انگشتان جان موهایش را سفت گرفتند.
_همه ی تلاشتو بکن چون اگه کارت خوب نباشه دفعه دومی وجود نداره.

ییبو آب دهانش را قورت داد.
+گاگا مطمئنی؟
_از چی؟
+از کاری که میکنیم.
_مگه توام همینو نمیخوای؟
+خب.. من.. نمیدونـ..
_چقد حرف میزنی. تا وحشی نشدم شروع کن.
با کلافگی موهایش را کشید تا سرش را به سمت عضوش هدایت کند. ییبو چند ثانیه به دیک او نگاه کرد و به خودش گفت بهتر است ذهنش را خاموش کند و فقط روی کارش تمرکز کند! بوسه ای سر عضوش گذاشت. با بوسه هایی نزدیک به هم تا پایین رفت و زبانش را در طولش کشید و بالا امد.

به جان چشم دوخت که همانطور بی حس نگاهش میکند. عضوش را وارد دهانش کرد و مالیده شدن آن به گوشه های لبهایش را حس میکرد. سرش را عقب و جلو برد.
_بیشتر.
جان گفت و سرش را جلوتر هل داد. ییبو سعی کرد تمامش را در دهانش جای دهد اما نهایتا عوق زد و سرفه کنان عقب رفت. گلویش را مالید و اشک از چشمش سر خورد.
_ادامه بده.
با چشم هایی که اشک از کناره هایشان پایین می افتاد به ساک زدن ادامه داد. در همان حین به جان نگاه کرد و رنگ نگاه او به سرعت عوض شد. صورتش چنان خشن به نظر می آمد که انگار با کینه ای قدیمی قصد کشتن کسی را دارد!

دست جان موهایش را رها کرد و تا نیمه راه برای سیلی زدن امد ولی جلوی خودش را گرفت. دستش با چند سانت فاصله از گونه ییبو متوقف شد و خودش را عقب کشید. بازوی او را چنگ زد و روی تخت انداخت. ییبو به شکم افتاد و قبل اینکه واکنشی نشان دهد جان رویش خزیده بود و دیکش را به باسنش می مالید. زیر گوشش گفت.
_دیگه هیچ وقت با اون قیافه سکسی ت نگام نکن.
صدایش دورگه و غرق در شهوت بود. بوسه ای روی گوش و گردنش گذاشت و سر عضوش را به سوراخ باسن ییبو فشرد. ییبو با چشم هایی درشت شده فریاد زد.
+بس کن!
خواست فرار کند ولی بخاطر وزن جان نمیتوانست. فشار روی باسنش کم شد اما برداشته نشد. گونه ش به تخت ساییده میشد ، جان دستهایش را به تخت چسبانده بود و بوسه هایی روی کتف هایش میگذاشت.
_چرا؟ مگه با کلی ادم نخوابیدی؟ پس سوراخت نباید زیادم تنگ باشه!
+من باتم نبودم!

Hold Me Tight _ Yizhanजहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें