هرگز چنین بدن تراش خورده ای ندیده بود! حتی از تماشایش عضوش سخت میشد!
_همه چیزو باید دوبار تکرار کنم؟
جان گفت و به ییبو نزدیک شد و لبهایش را به لبهای او چسباند. ییبو اول شوکه بود اما خیلی زود دستانش دور کمر او حلقه کرد و انگشتانش روی پوست سردش سر خوردند. جان بوسه را قطع کرد. یقه ش را گرفت و به پایین تخت هلش داد. ییبو تلو خورد اما صاف ایستاد.
_لخت شو.جان روی تخت نشست و پاهایش را اویزان کرد. دست هایش را عقب برد و تکیه گاه کرد.
_نگات میکنم تا برای من لخت شی.
ییبو با دیدن پوزیشن او اهی کشید. عضو نیمه سختش اصلا کوچک نبود و نمیدانست قرار است امشب چطور بگذرد! کاپشن و لباسهای راحتی ش را زیر نگاه داغ او دراورد . جان با نیشخندی کج تماشایش میکرد.
_لباس زیرتم در بیار.
مطیعانه کاری که میخواست انجام داد.
_پسر خوب.. حالا بیا اینجا و برام ساک بزن! نشونم بده این سالا چی یاد گرفتی.
ییبو هنوز سردرگم بود اما با وجود صدای جادویی او و عطشی که برای لمسش داشت تنها کاری که میتوانست انجام دهد اطاعت بود. بین پاهایش نشست.
انگشتان جان موهایش را سفت گرفتند.
_همه ی تلاشتو بکن چون اگه کارت خوب نباشه دفعه دومی وجود نداره.ییبو آب دهانش را قورت داد.
+گاگا مطمئنی؟
_از چی؟
+از کاری که میکنیم.
_مگه توام همینو نمیخوای؟
+خب.. من.. نمیدونـ..
_چقد حرف میزنی. تا وحشی نشدم شروع کن.
با کلافگی موهایش را کشید تا سرش را به سمت عضوش هدایت کند. ییبو چند ثانیه به دیک او نگاه کرد و به خودش گفت بهتر است ذهنش را خاموش کند و فقط روی کارش تمرکز کند! بوسه ای سر عضوش گذاشت. با بوسه هایی نزدیک به هم تا پایین رفت و زبانش را در طولش کشید و بالا امد.به جان چشم دوخت که همانطور بی حس نگاهش میکند. عضوش را وارد دهانش کرد و مالیده شدن آن به گوشه های لبهایش را حس میکرد. سرش را عقب و جلو برد.
_بیشتر.
جان گفت و سرش را جلوتر هل داد. ییبو سعی کرد تمامش را در دهانش جای دهد اما نهایتا عوق زد و سرفه کنان عقب رفت. گلویش را مالید و اشک از چشمش سر خورد.
_ادامه بده.
با چشم هایی که اشک از کناره هایشان پایین می افتاد به ساک زدن ادامه داد. در همان حین به جان نگاه کرد و رنگ نگاه او به سرعت عوض شد. صورتش چنان خشن به نظر می آمد که انگار با کینه ای قدیمی قصد کشتن کسی را دارد!دست جان موهایش را رها کرد و تا نیمه راه برای سیلی زدن امد ولی جلوی خودش را گرفت. دستش با چند سانت فاصله از گونه ییبو متوقف شد و خودش را عقب کشید. بازوی او را چنگ زد و روی تخت انداخت. ییبو به شکم افتاد و قبل اینکه واکنشی نشان دهد جان رویش خزیده بود و دیکش را به باسنش می مالید. زیر گوشش گفت.
_دیگه هیچ وقت با اون قیافه سکسی ت نگام نکن.
صدایش دورگه و غرق در شهوت بود. بوسه ای روی گوش و گردنش گذاشت و سر عضوش را به سوراخ باسن ییبو فشرد. ییبو با چشم هایی درشت شده فریاد زد.
+بس کن!
خواست فرار کند ولی بخاطر وزن جان نمیتوانست. فشار روی باسنش کم شد اما برداشته نشد. گونه ش به تخت ساییده میشد ، جان دستهایش را به تخت چسبانده بود و بوسه هایی روی کتف هایش میگذاشت.
_چرا؟ مگه با کلی ادم نخوابیدی؟ پس سوراخت نباید زیادم تنگ باشه!
+من باتم نبودم!
![](https://img.wattpad.com/cover/357673631-288-k951347.jpg)
आप पढ़ रहे हैं
Hold Me Tight _ Yizhan
फैनफिक्शनName : Hold Me Tight محکم بغلم کن Couple Yizhan_ Verse Genre : slice of life _romance _ smut وانگ ییبو قبل اینکه اون قرصا رو بخوره نجات داده میشه . اون مرد بهش اطمینان میده مواظبشه و همه تلاششو برای پیشرفت ییبو میکنه اما دلیل شیائوجان برای کمک چ...