پارت 45

212 57 38
                                    


چندین بار تا لبه ی بام رفت و بعد برگشت. در این چندسال جرئتش را از دست داده! مگر جان نگفت هیچ وقت برای مردن و زیستن دیر نیست؟
پس چرا الان میترسد پایین بپرد؟
لبه ی بام ایستاد و برای بار چندم به پایین سر کشید. موبایلش لرزید..
با دستان کرخت و یخ زده آن را از جیبش خارج کرد. باد سرد شبانه وزید و باعث شد ییبو بعد از دیدن اسم جان روی صفحه هول شود. موبایل از بین انگشتان سردش لغزید و قبل اینکه عکس العملی نشان دهد از طبقه سی م ساختمان به پایین سقوط کرد.
+نههه

خوشبختانه به کسی اصابت نکرد اما چندثانیه طول کشید تا به زمین برخورد کرد و به دو سه تکه تبدیل شد. ییبو از پله ها نیمه ساخته پایین دوید. وقتی موبایلش را یافت تقریبا شباهتی به چیزی که جان برایش خریده بود نداشت.
اشک در چشمانش را پس راند.
+چه بهتر.. دیگه سیمکارتم خاموشه. اکانتامم بر نمیگردونم.

میخواست از این دقیقه به بعد مستقل باشد. دیگر شیائو جانی نیست که نازش را بکشد پس چاره ای جز این ندارد.
جسد موبایل را در جیبش گذاشت شاید بعدا بتواند عکسها و فیلمهایش را برگرداند. در خیابان راه افتاد تا موبایل فروشی پیدا کند.
برف آبکی می بارید و سرمای زمستان باعث میشد بینی و گونه هایش سرخ شود. یک موبایل سه هزار یوانی و سیمکارت خرید.

به هتل برگشت و بین آگهی های استخدام مشغول گشتن شد. روی تخت یک نفره کوچک نشست. سوییت کوچک و بدون اشپزخانه بود و دکور بسیار ساده داشت. تقریبا خاکی رنگ..
بین اگهی ها دنبال جایی گشت که خوابگاه یا خانه هم ارائه دهند. نهایتا اگهی مربی موسیقی یافت و سریع تماس گرفت.

صدای زنانه ای گفت.
×آموزشگاه موسیقی پیان تیان. بفرمایید.
ییبو صدایش را صاف کرد.
+سلام شبتون بخیر .. آگهی استخدامتون رو دیدم.
×بله ؟
+شما مربی گیتار میخواین؟
×درسته.. مدرک دانشگاهی دارید؟
+نه..
×خب مدرک از اموزشگاه معتبر چی؟
+نه..
×متاسفم ولی..
+میتونم خودمو ثابت کنم.. خانوم من واقعا به این شغل نیاز دارم!

سکوت پشت خط بوجود امد تا بالاخره صدای زنانه گفت.
×خب برای اموزشگاه پکن که مربی بدون مدرک نمیخوایم ولی شاید برای چنگدو بشه یه کاریش کرد.
+چنگدو کجاست؟
×جنوب کشوره.. نزدیک چونگ چینگ.
ییبو قصد داشت هر از گاهی برای دیدن جان برود. هر چند از دور.. ولی رفتن به جنوب کشور این امر را ناممکن میکرد.

+با پکن خیلی فاصله داره؟
زن کلافه گفت.
×با هواپیما سه چهار ساعت.
+اها..
×در هر صورت اگه خواستید برای تست برید بفرمایین که ادرسو بفرستم.
+تست؟
×اره دیگه چون مدرک ندارین باید تست بدید اصلا رئیس ببینه در چه حد هستین.
+لطفا ادرسو بهم بدید.
کمی بعد ادرس اموزشگاه پیان تیان شعبه ی چنگدو برای ییبو فرستاده شد.

ییبو همان شب بلیت به سمت چنگدو رزرو کرد. در حالیکه به سقف سفید خیره شده بود به وضعیتش فکر کرد.
بدون خانه و بدون آینده ای مشخص..
حتی بدون پول کافی..
حدود پنج هزار یوان در حسابش پول داشت که مقداری را خرج موبایل و سیمکارت و هزینه هتل و رزرو بلیت کرده. البته یک کارت هدیه پانزده هزار یوانی هم از مسابقه لی مینگ دارد.
با این مبلغ چه مدت دوام خواهد اورد؟

Hold Me Tight _ YizhanWhere stories live. Discover now