پارت 38

270 58 135
                                    


_اره.. فقط ادرستو بهم بده. این ساعت برای یه زن خطرناکه.

شنیدن این جمله بیشتر از چیزی که باید درد داشت. او که بود که جان بخاطرش این ساعت صبح از خانه بیرون زد؟
پس فقط ییبو نیست که عزیزدردانه ش است! آن زن.. جز دوست دختر زیبا و دوست داشتنی ش چین یون چه کسی میتواند باشد؟
از تخت پایین امد و چراغ را روشن کرد. در آینه روی کنار تختی به تن برهنه ش نگاه انداخت. روی گردن ، شانه ها ، سینه و پهلوهایش رد انگشتان و دندان های جان کبود و سرخ بود.

یک قدم عقب رفت و کمی به پهلو چرخید. روی ران چپش ، همان جایی که دو ضربه محکم خورد هم رد چهار انگشت مانده بود. زورش زیاد است یا پوست ییبو زیادی حساس؟

سرش را پایین برد و بین پاهایش را چک کرد. قسمت های داخلی رانش هم ردهای قرمز دردناکی داشت.
شیائو جان این چنین به تنش اسیب زده؟
+کدوم گوری رفتی ؟
بلند گفت و لبه ی تخت نشست. چرا دیدن جای این مارک ها مانند فیلم ها و کتابها قند در دلش آب نکرد؟
الان باید ذوق میکرد که اثر جان روی جسمش مانده ولی چرا فقط درد دارد؟
فقط یک درصد.. یک درصد میخواست به خودش امید دهد او به دیدن یک زن نرفته ، به هرحال دیشب خودش پیش قدم شد مگر نه؟

"جدیدا زیاد جذبت میشم"
جمله ای که گفته بود در گوش ییبو پیچید. جان هم او را میخواست مگر نه؟

پس چرا دیشب نگفت این اخرین بارمان نخواهد بود؟ چرا وقتی ییبو گفت میخواهد اولین سکسش را با او تجربه کند نگفت از خدایش هم هست یک تن باکره نصیبش شده؟!
تمام روز در تخت غلت زد . انقدر از عطر جان روی تخت و تنش پر شد که کم کم یادش میرفت چه افکاری در سر داشته.
حدود دوازده و نیم حوصله ش سر رفت و تیشرت سرمه ای یقه گشاد و شلوار مشکی پوشید و از یخچال کمی ابمیوه و کیک خورد.

از وسط اتاق پیراهن او را برداشت و دوباره به تخت برگشت. دلش نمیخواست به حمام برود و عطر جان را با شوینده ها جایگزین کند. پیراهن را روی صورتش پهن کرد.
+اههه گاگا.. تو خیلی سکسی هستی!
اصلا آن زن هرکسی میتواند باشد . ییبو که تمام دوستان جان را نمیشناسد. شاید یک دوست قدیمی نیاز به کمک داشته و جان دل رحم به کمکش رفته.
+دیشب میخواستی بلندتر ناله کنم که اونجوری بهم دست میزدی؟ منحرف!
هوا را بویید و چشمانش را باز کرد. با لایه ای تیره از پارچه مشکی سقف را می دید.
+چرا انقد تو تخت خشنی؟ واقعا داشتم از ترس می مردم! ولی خیلی م هاتی.. اخ اون صدات!
خنده ای کرد و غلت زد و به شکم خوابید. پیراهن زیرش ماند.

+گاگا.. واقعا میخوام بدونم دیکت میره داخلم؟ قبلا تو حموم حتی دو تا انگشتم نتونستم بکنم تو. فاک اون لعنتی زیادی بزرگ نیست؟ با اون زاویه کج که بین پاهام بود باز سرش میخورد زیر بیضـ..
ملافه را چنگ زد.
+واستا ببینم.. شایدم من باید تاپ باشم؟ وای با اون کون گردت بری زیر؟
پاهایش را از زانو به بالا خم کرد و چندبار به تشک لگد زد.
+ادم باش ییبو.. جنبه داشته باش! این حرفا چیه میزنی؟

Hold Me Tight _ YizhanOù les histoires vivent. Découvrez maintenant