پارت 41

218 56 84
                                    

جان برای ییبو یک بلوز قرمز سفارش داده بود؛ از همان هایی که در ژاپن بافته میشد. امسال او بیست و دو ساله میشود و چون دو عدد مشابه هستند ، پس پوشیدن قرمز در شب سال نو برایش خوش شانسی می آورد. اگرچه تنها روی کاناپه نشسته بود و از تلویزیون به مراسم نگاه میکرد اما بلوز را روی پایش گذاشت.
_شاید امشب برگردی..
با شمارش ده ثانیه وارد سال جدید شدند و اتش بازی ها آغاز شد. حتی نمیخواست از پشت پنجره آنها را ببیند.
_اینجا نیومدی ولی امیدوارم هرجا هستی قرمز بپوشی توله شیر ..

*************

با دیدن پسران مشکی پوش روی استیج ، روی میز گوشه ی کلاب نشست. بعد از اتمام اجرا نزدیک رفت.
_سلام بچه ها.
نگاه چهار پسر جوان با گیتار و میکروفن در دست چرخید . یک ماه از اخرین دیدارشان میگذشت وقتی جان برای پرسیدن سوالات مشابه آمده بود. فن شینگ در حالیکه نگاهش از سر جان جدا نمیشد میکروفن را محکم فشرد. صدایش از بغض گرفت.
فن شینگ : جان گا.. حالت خوبه؟
جان متوجه مسیر نگاه او شد و دست در موهایش کشید، بخشی از آن ها سفید شده بود. هرچند دروغ اما گفت.
_اره .. این رنگه. اومدم ببینمتون گفتم شاید خبری از ییبو داشته باشین.

جکسون زیر لب فحشی داد و لبهای فن شینگ لرزید.
پی شین زمزمه کرد : میرم سیگار بکشم.
پی شین رفت و جیانگ با شرمندگی گفت.
جیانگ : واقعا متاسفم اگه با هر کدوم از ما ارتباط برقرار کرده بود اول به تو میگفتیم.
جان نگاه خیره پسرها را روی خودش حس میکرد. سرش را تکان داد.
_ممنونم.. اوضاعتون خوبه؟ برای یه جشنواره اماده میشدین درسته؟

جکسون : اره مسابقه هفته دیگه ست.
_عالیه.. ادرسو بدین برای تشویقتون میام.
فن شینگ با گریه گفت : چرا انقد مهربونی؟
جلو امد و دستانش دور کمر جان حلقه شد.
فن شینگ : تو نباید انقد خوب باشی.. جان گا وقتی میبینمت فقط دلم میخواد گریه کنم.. اون ییبو ی عوضی چطوری باهات اینکارو کرد..
اشک در چشمان جان جمع شد. قد فن شینگ از ییبوی خودش کوتاهتر بود اما اغوشش همان حسی را می داد که اوایل در مورد ییبو داشت.
یک اغوش پدرانه..
_گریه نکن..
اشک از چشم راستش روی موهای فن شینگ ریخت.
_فقط دعا کن زنده باشه و برگرده.
فن شینگ روبرویش ایستاد. اگرچه با اشک در چشمانش در تضاد بود اما جان لبخند زد.
_امروز تولدشه. میشه براش اهنگ تولد بخونین؟

با این حرفش جیانگ هم به گریه افتاد.
اصلا میفهمید چقدر حین این درخواست بی روح بنظر میرسد؟ همچون جسدی که می داند دوباره زنده نخواهد شد اما از تابوت بیرون امده و به فرشته مرگ التماس میکند یک شانس دیگر برای زندگی بدهد.
قطعا آن اهنگ تولدت مبارک غم انگیز ترین تبریک تولد این کلاب بود چون خواننده و گیتاریست ها با صدایی لرزان ، و اشک هایی که از چانه شان سر میخورد و روی زمین می افتاد در حال اجرا بودند.

*****************

×این چیه دیگه؟
جوچنگ به محض ورود گفت. جان روی میز اشپزخانه کیک گرد شکلاتی گذاشته بود و دو شمع رویش در انتظار روشن شدن مانده بودند. تیشرت و شلوار روشن به تن داشت و با موبایلش ور میرفت.
جوچنگ از گرمای پکن در ماه اگوست نالید.
×بیرون جهنمه.. چرا امسال انقد گرمه؟
یک بطری اب سر کشید و روبروی جان نشست.
×چرا کیک خریدی؟
جان بعد از روشن کردن شمع ها ، چراغ را خاموش کرد. موبایلش را جلوی صورتش گرفت.
_سلام ییبو!
و برای دوربین دست تکان داد. جوچنگ اهی کشید و سرش را به صندلی تکیه داد. جان ادامه داد.
_همین الان ساعت از دوازده شب رد شد. تولدت مبارک! ببین برات چه کیک بزرگی خریدم.
کیک را از همه جهت ها نشان داد.
_حتی جوچنگم اینجاست.. فقط همونی که تولدشه نیست..

Hold Me Tight _ YizhanWhere stories live. Discover now