1. برخورد نزدیک از نوع دوم

9.7K 781 254
                                    

• شخصیت های موجود در این داستان فقط از نظر نام و برخی از جنبه های شخصیت شبیه به افراد واقعی هستند. این یک اثر داستانیه. شخصیت های اصلی این داستان مالکیت معنوی ذهن من هستن. داستان بدون هیچ سودی نوشته میشه، و لطفا تصور تون رو از هنرمند های واقعی بر اساس این قضاوت نکنید.

• یادداشت
ممنون میشم نظرات و رأی ها رو فراموش نکنید. خواننده ساکت و روح نباشید


از دید بکهیون

فصل اول

من تو یه خانواده ی 40 تیکه زندگی میکنم. برای چی بهش میگم 40 تیکه ... چون این خانواده اتفاقات زیادی رو پشت سر گذاشته و هر کدوم از اعضاش متعلق به یه جا هستن.

مثلا خود من.

مادرم تویه سفر کاری به پیونگیانگ، یه شب وقتی برای موفقیت پروژه شون میرن کلاب تا جشن بگیرن از سر مستی با یه غریبه میخوابه و بی خبر من رو با خودش سوغات میاره

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


مادرم تویه سفر کاری به پیونگیانگ، یه شب وقتی برای موفقیت پروژه شون میرن کلاب تا جشن بگیرن از سر مستی با یه غریبه میخوابه و بی خبر من رو با خودش سوغات میاره ...

و خب از اونجایی که شوهر مادرم سقط کردن یه بچه ی بی گناه رو بدشگون می دونسته به مادرم میگه که من رو هم مثل بقیه ی بچه نگه می دارن. حالا این که بقیه ی بچه ها کی هستن... به یکم توضیح احتیاج داره.

پدر خونده ی گرامی من سه بار ازدواج کرده. همسر اولش یه زن چینی بوده که وقتی تو کره یه خواننده ی معروف میشه با وجود دو تا بچه ازش طلاق میگیره و میره اما پسر هاش پیش پدرشون می مونن... در اصل اون یه روز میذاره میره و فقط کاغذ های طلاق رو می فرسته دم در... هیونگ هام مینسوک (شیومین) و لو هان اصولا خوششون نمیاد کسی راجع به مادرشون بحثی به میون بیاره و هر وقت آهنگی ازش در حال پخش از رادیو و تلوزیون باشه نزدیک ترین فرد به اون وسیله در سکوت کانال یا موج رو عوض میکنه.

همسر دوم پدرم؛ که میشه مادر من موقع بدنیا آوردن برادر کوچیک کیونگسو تو راه بیمارستان دوام نمیاره و... اون موقع من 5 ساله بودم...

در نتیجه میشه گفت من چیز زیادی از پدر و مادر واقعیم نمیدونم. یادمه روزای اول خیلی وحشت زده بودم و چون منظور بیشتر مردم اطرافم رو متوجه نمیشدم، بیشتر ساکت یه گوشه ای می نشستم و به پسر کوچولویی که با چشم های درشتش تو بغل پدرم به من زل میزد نگاه می کردم.

Getting Under Chanyeol ✒Donde viven las historias. Descúbrelo ahora