Getting Under Chanyeol ✒

4. سالی

از دید بکهیون

فصل چهارم

یونا بهم گفت که دیگه میتونم برم تو و خودش دور شد!

با تردید در زدم و بازش کردم اما اولین قدم رو که تو اتاق گذاشتم سریع برگشتم بیرون و درو بستم!

یه دختر بدون لباس تو اتاق بود و یه ملافه رو جلوی خودش نگه داشته بود!!!

با بیرون اومدن من صدای خنده اتاق رو پر کرد و سهون اومد و درو دوباره باز کرد:" هی! چیزی نیست!"

به سمتش نگاه نکردم. می ترسیدم اونم تو همون شرایط دختره باشه اما اون جلوتر اومد و متوجه شدم که لباساش تنشه و یه قلمو دستشه...

اون با خنده شروع کرد:" اون سیمونه اولگا مدل نقاشی جدیدمه! بیا...بیا کارم رو ببین. دوست دارم نظرت رو بدونم!"

یه نفس عمیق کشیدم و بابت حماقتم معذرت خواستم اما اون گفت که عکس العملم کاملا طبیعی بوده.

وارد اتاق شدم و به اون دختر لبخند زدم.

سایز تابلو متوسط بود، تو سایز 50.70 کار شده بود و تقریبا تموم بود. کارش حرف نداشت!!

بهش گفتم که کارش شگفت انگیزه و خیلی طبیعی! واقعا هم عالی بود.

اون ازم تشکر کرد و پرسید که چه کمکی ازش بر میاد.

در خواستم رو بهش گفتم و اونم از جاش بلند شد و به خدمتکارش جرج دستور داد که چیزایی که لازم دارم آماده کنه و برام بیاره. بعدش برای چای دعوتم کرد اما من رد کردم و گفتم که یه وقت دیگه میام.

راستش بدم نمی اومد بمونم اما می خواستم قبل از بیدارشدن چانیول حداقل کارم رو شروع کرده باشم.

جرج تا دم در ورودی وسایل رو برام آورد و من که حس کردم دوس نداره بیاد تو رنگ هارو خودم به حیاط خلوت بردم و اونم رفت.

رنگ ها رو یه گوشه گذاشتم و رفتم لباس کار بپوشم اما وقتی بیرون اومدم چانیول تو آشپزخونه بود و می خواست صبحانه رو شروع کنه. چه عجب تا لنگ ظهر نخوبیده بود.

وای...صورت خابآلود صبحش خیلی خواستنی بود... می خواستم لُپ هاشو تو دستام بگیرم و بچلونم!

بهش سلام دادم و اونم بدون نگاه سلام داد و یکم از قهوه ش خورد.

خواستم برم که متوجه حالت مخصوص صورتش شدم.

پرسیدم:" مشکلی هست؟"

" فکرکنم قهوه خوب درست نشده چون مزه ش یجوریه."

نمی دونستم چی باید بگم، شاید حق با اون بود اما چطور دیروز حرفی نزده بود؟ هرچند، دیروز موقع خوردن ندیدمش، شاید اون موقع هم دوس نداشته!

" سعی می کنم بیشتر دقت کنم."

اون فقط گفت:" خوبه."

اما درست لحظه ای که می خواستم بچرخم و برم سرش رو آورد بالا و بهم نگاه کرد.