فصل بیست و نهم
زمان حال
از دید دی.او
آدم وقتی خواب های خوب میبینه، مسلما دوست نداره بیدار بشه. رویا همینجوریش کوتاه و بیدار شدن از وسط یه دونه خوبش میتونه ناراحت کنه باشه.
اما وقتی رویا و واقعیت باهم ترکیب شدن چی؟ هنوز هم سعی میکنی بگیریش و تو چنگت حفظش کنی ولی مثل یه رد از دود یا بخار دستت از درونش رد میشه. خسته میشی و آخرین تلاش هات رو میکنی ولی بی فایده س.
این حسی بود که داشتم وقتی دستام دور گردن کای حلقه شده بود و اون داشت من رو تا خونه کول می کرد.
بوی گردنش رو دوست داشتم و دلم می خواست برای نیم ساعت هم که شده فراموش کنم برادریم اما مساله این نبود که من چی فکر می کنم... باید می فهمیدم کای چی فکر میکنه.
وقتی با هزار احتیاط برای دیده نشدن وارد خونه شد نمی تونستم تصور کنم اگه پدرمون یا مادر کای ما رو ببینه... چی میشه.
اینکه من، پسر مسئولیت پذیرشون مست به خونه آورده باشم، در حالی که درست نمیتونم رو پاهام وایستم... رو دوش کای...
و بوووم! همون لحظه، به آخرین پله که رسیده بودیم صدای آشنایی صدامون کرد. البته پدر مادر نبودن. صدای لوهان هیونگ بود که داشت از اتاقش بیرون می اومد.
" چی شده؟ کیونگ حالش خوبه کایا؟"
کای آروم به سمت اتاق من رفت و گفت:" یکم حالش خوب نبود منم کولش کردم. فکر کنم قرص هاش رو تو خونه جا گذاشته بوده..."
با حرفش به قرص های اعصابم فکر کردم. همونایی که از وقتی یادم میاد باید می خوردمشون.
" باشه. ببرش اتاقش و وقتی خوردشون یکم پیشش بمون. مینسوک و بک همیشه اینکارو واسش می کردن ولی فعلا که هیچکدوم نیستن تو مواظبش باش فهمیدی؟"
" بله." کای کوتاه جواب داد و برای اینکه صحبت دیگه ای نشه با سرعت وارد اتاق شد و با کمک پاش در رو بست.
یه نفس عمیق گرفت و در حالی که روی تخت می ذاشتم شروع کرد:" هیونگ ببین چه دردسری شد ها! تو که نمی تونستی مست کنی خب می گفتی، الان یه تتو گرفتی، تقربا هم داشتیم لو می رفتیم."
صورتش کمی سرخ شده بود. میدونستم اون هم به حدی مسته. دستم رو روی صورتش گذاشتم.
"هیونگ چیکار میکنی؟" به دستم نگاه کرد.
"هیونگ صدام نکن..." شاید دیگه اونقدرا هم مست نبودم ولی هنوز هم میتونستم وانمود کنم هستم و کارهایی رو بکنم که بی پوشش مستی قدرت انجامشون... یا جراتش رو ندارم.
کای آب دهنش رو قورت داد و توی چشمام نگاه کرد:" هیونگ تو ام مثل مینسوک هیونگ و بکهیون هیونگ گِی ای؟ " و کمی عقب نشست.
YOU ARE READING
Getting Under Chanyeol ✒
Romanceبکهیون فرزند خانواده ی عجیب غریبیه اما زندگی خوش و خرمش وقتی عاشق یه نویسنده ی سرد و مرموز میشه کاملا بهم میریزه... اون تصمیم میگیره فقط برای اینکه بهش نزدیک باشه... باهاش به ویلای خارج از شهر ش بره و براش کار کنه. داستان +18 هستش. حتما دقت کنید. ای...