Getting Under Chanyeol ✒

5. دعوت

از دید بکهیون

فصل پنجم

در زدم و وارد اتاق شدم. اتاقش پر از کاغذ بود و با صدای در از زیر یه کپه کاغذ به سمت در چرخید.

موهای حالت دارش رو از روی صورت کنار زد و با دیدن من به سمتم اومد و با خوشرویی بهم سلام کرد.

یجا رو از کاغذا پاکسازی کرد که بشینم. رفتارش خیلی صمیمی بود.

خندیدم:" همیشه اتاقت اینطوریه؟"

" بیشتر وقتا. مخصوصا وقتی موضوعی برای انجام کار ندارم..."

" مگه اون مدل رو برای نقاشی از دست دادی؟"

سر تکون داد:" منظورت سیمونه س؟ نه، حتی میتونم بگم با بدبختی تونستم دَ کِش کنم...آخه خیلی کم پیش میاد که از یه مدل بیشتر از یبار طراحی کنم..."

باتعجب پرسیدم:" چرا؟اون که خیلی خوشگل بود!"

یه نفس عمیق کشید:" زیبایی فقط به صورت یا بدن نیست. بعضی ها یک بار که کشیده بشن پاکی و معصومیتشون از دست میدن...این فلسفه ی منه..."

جالب بود... پرسیدم:" از کجا میفهمی که کی از دست خواهد داد و کی نه؟"

" این نکته ایه که فقط بعد از کار معلوم میشه."

یونا با چرخ دستی عصرونه وارد شد و حرفمون متوقف شد اما بعد از رفتنش سهون ادامه داد:" یونا از اون اشخاصیه که از دستش نداده..."

و بلند شد و چند تا تصویر که موقع انجام کارهای خونه ازش کشیده بود بهم نشون داد.

کارش بی نقص بود!

" اینا عالی ان!!!"

لبخند تلخی زد:" همه همینو میگن اما خودم مخالفم...من دوس دارم چیزی که می کشم پاک و خالص باشه...و هربار که بهش نگاه می کنم، ذهنم از تمام ناراحتی ها خالی بشه...حتی فکر اینکه مجبورم آخر هفته به جشنواره برم هم حالمو بهم میزنه."

تکه کیکی که تو دهنم بود قورت دادم:" چه جشنواره ای؟"

چشم هاش رو چرخوند:" میخوان بهم جایزه بدن. واس این کارای مسخره. انگار دیگه کسی نمیتونه فرق بین هنر و کاری که در اثربی حوصلگی کشیده شده رو تشخیص بده..."

یکم از حالتش خنده ام گرفته بود اما سعی کردم آرومش کنم:" تو کارت خوبه. پس سعی کن تا وقتی اون اثر مخصوصتو که خوشحالت کنه بکشی تحمل داشته باشی!"

با سرتایید کرد و چایی شو با یه حرکت نوشید و بهم نگاه کرد.

بهش لبخند زدم اما ناگهان صورتش تغییر کرد:" تکون نخور!"

و بدون اینکه ازم چشم برداره خم شد و دفترش رو برداشت.

ترسیدم. فکرکردم شاید حشره ای چیزی رو سرم نشسته اما اون یه مداد هم برداشت و مشغول طراحی شد...