35. بازی جدید

1.3K 257 66
                                    

برای کسانی که یوبین (خواهر کای از یه پدر دیگه) توی این فیک رو نمی شناسن، اون کیم یوبین عضو گروه قدیمی ک.پاپ به اسم Wonder Girls می باشد که امسال قرار دادشون تموم شد و گروهشون از هم جداشد.

رای های فصل قبل رو خیلی دیر به 30 تا رسوندید ها... اگه دوست دارید زودتر آپ بشه خب اون ستاره رو فشار بدید!
شرط رای برای آپ بعدی 35 ستاره...

فصل سی و پنجم

از دید دی.او

وقتی یوبین رو دیدم می دونستم که حضورش اونجا تصادفی نیست.

برای یه لحظه با خودم فکر کردم نکنه اون اونجاس چون کای بهش گفته مساله ش با کریستال جدیه و از خواهرش خواسته قبل از اینکه بخواد رابطه شون رو با خانواده مطرح کنه نظرش رو در مورد اون بگه!!

یوبین دست به سینه جلو وایستاد و نگاهی به پشت سرم انداخت:" اینجا چیکار میکنی؟؟"

یکم هول شدم:" آم... خب تازگیا یه تتو انجام دادم، می خواستم مطمئن بشم یه موقع در حال عفونت کردن نباشه..." لعنت. آخرین چیزی که می خواستم این بود برم اون تو، شلوارم رو در بیارم تا اون دختر نگاهی به اوضاع تتوم بندازه! حتی اگه عفونت هم می کرد حاضر نبودم... چه برسه که این چند روز حسابی مراقب بودم و زخم هام دیگه تقریبا خوب شده بود.

یوبین لبخند زد:" تو... تتو انجام دادی؟؟ اینجا؟؟ اوف فکر کردم کریستال داره سر به سرم میذاره!! اما مثل اینکه واقعا اتفاق افتاده..." بعد اون جوری که همیشه عادت داشت با کای رفتار کنه، دستش رو دور گردنم پیچوند و سرم رو پایین آورد:" راسته که به کای گفتی انجامش بده... تازه مست هم بودید؟؟"

سعی کردم خودمو خلاص کنم:" نونــآ!!"

اون با خنده یکم موهام رو بهم ریخت و رهام کرد:" این رو به معنی "آره" برداشت می کنم! "

بعد شونه ای بالا انداخت:" خوب کاری کردی اتفاقا. تتو میتونه باعث بشه یه تجربه همیشه تو ذهنت بمونه. چه خوب چه بد... اما حتی اگرم خاطره ش خوب نباشه یه درس دائمی می گیری." بعد شروع کرد به قدم زدن به سمت مغازه و ادامه داد:" من اولیش رو 10 سال پیش انجام دادم. اون موقع 18 سالم بود و تازه می خواستم وارد دنیای مستقل بشم. فکر می کردم اگه تتو کنم نشون دادم که خیلی بزرگ شدم اما سوزن تتو که به پوستم خورد اشکم در اومد..." از یادآوری کارش زد زیر خنده:" هوف خوب شد اون موقع پیش کریستال نیومده بودم وگرنه دست از سرم بر نمی داشت..."

پیش کریستال؟ تا چه حد همدیگه رو می شناختن؟

سعی کردم عادی بنظر بیام:" خیلی ساله که کریستال می شناسی؟؟"

رسیدیم به مغازه و به در بسته ش تکیه دادیم. خندید:" یا!! من فقط 28 سالمه!!"

" میدونم نونا... فقط نمی دونستم تو و کریستال همدیگه رو می شناسید!"

Getting Under Chanyeol ✒Where stories live. Discover now