37. چطور میتونی...

1.3K 211 37
                                    

فصل سی و هفتم

از دید دی.او

اون روز صبح روزی بود که ایده هام رو یادداشت کرده بودم و قصد داشتم برم سراغ لوهان هیونگ تا تو مرتب کردنشون و نوشتنشون بهم کمک کنه. بهش گفته بودم اون رو برای ایده ی یه نمایشنامه ی کوتاه لازم دارم.

داشتم از دروغ گفتن هام خسته می شدم و تو این فکر بودم که اگه کای باهام همراه بود دیگه نیازی به نصف این دروغ گفتن ها نبود.

از حموم بیرون اومدم و شلوارکم رو پوشیدم و چند ثانیه ای جلوی آینه مکث کردم. هنوز کاملا برای بیرون رفتن از اتاق آماده نشده بودم که در باز شد و کای وارد اتاق شد:" هیونگ! باورم نمیشه مینسوک هیونگ داره اینکارو میکنه!!"

من که شوکه شده بودم و سریع پیرهنم رو تو سرم کشیدم:" یاا! چی شده؟!"

اون که حسابی ذوق داشت خیلی خوشحال فقط خودش رو رو صندلی اتاقم پرت کرد:" خبرا رو نشنیدی؟؟ یه موقعیتی جور شده که تو، میتونی خیلی راحت تست کنی و ببینی گرایشت دقیقا چیه... و حتی طبقش یکی رو برای قرار گذاشتن باهاش پیدا کنی!!"

یه ابروم رو بالا بردم:" اصلا معلوم هست اول صبحی چی میگی؟؟"

موقعیتی که من بتونم ببینم گرایشم دقیقا چیه؟ یعنی چه اتفاقی افتاده بود؟

کای کسل شد:" ای بابا هیونگ! من فکر می کردم تو زود تر از من بدونی چون با مینسوک هیونگ صمیمی تری اما انگار تو ابر ها سِیــر می کنیا!!"

خب آره این چند روز سرم با ایده هام برای کای اونقدری گرم بود که بجز سر وعده های غذایی ندیده بودمش.

به سمت شلوارم رفتم که بپوشمش:" خب تو که اینقدر میدونی بهم بگو..."

وقتی شلوارکم رو در آوردم و داشتم شلوارم رو می پوشیدم زیر چشمی بررسیش کردم و اون هم داشت به تتوم نگاه می کرد. می شد این رو به نماد این بگیرم که داشت من رو از نظر می گذروند؟... یا نه؟؟

" مثل اینکه پیشنهاد چنی چنی بوده! اینکه کافه ی هیونگ که حالا دوباره تعمیر شده با کمی تغییر دکوراسیون و از این چیز ها، تبدیل بشه به اولین کافه ای توی کره که فقط به یه گروه خاص خدمات میده! "

شونه ام رو برداشتم و کمی گیج پرسیدم:" یعنی چطوری؟؟"

کای بلند شد و یه چرخش کامل و بی نقص انجام داد:" اون ها می خوان کافه رو تبدیل به جایی کنن که فقط به LGBT و یا حامی های LGBT سرویس میده! این عالی نیست؟؟"

اَبرویی بالا بردم:" تو که گفتی توجهی به این چیز ها نداری..."

شونه ای بالا انداخت و گفت:" هرگز نگفتم وقتی لازم باشه حمایتشون نمی کنم."

می خواستم بگم، چرا چون خواهر خودتم همینجوریه؟؟ اما ترجیح دادم این برگ برنده ی اطلاعات رو تا یه موقعیت بهتر پیش خودم مخفی نگه دارم.

Getting Under Chanyeol ✒Where stories live. Discover now